گر تن بدهى، دل ندهى کار خراب است
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است
گر دل بدهى، تن ندهى باز خراب است
این بار نه جان است و نه نوشابه، سراب است
گر تن بدهى، دل ندهى کار خراب است
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است
گر دل بدهى، تن ندهى باز خراب است
این بار نه جان است و نه نوشابه، سراب است
در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت
بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت
از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد
در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی، دلم رفت
به تو وابسته ام، مانند سربازی به سربندش
تو معروفی به دل بردن، مونالیزا به لبخندش
به تو تقدیم کردم از همان اول، دلت را زد
بهای شعرهایم را بپرس از آرزومندش !
به دریا می زنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر
دل بــســـپــار…
به آتشی که نمى سوزاند
” ابراهیم ” را