۱۱ مطلب با کلمهی کلیدی «دلبستن» ثبت شده است
دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
بگذار حسودان همه عیب تو بگویند
باور نکن و دلخوش اقبال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که خیر تو بخواهد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی گذرایی
پس شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش
#الهام_سامی
اصلاحیه: این شعر در فضای مجازی به نام اقبال لاهوری ثبت شده اما در اصل متعلق به خانم الهام سامی است. شعر در کتاب ایشان رویت شده. لطفا در انتشار این شعر، حتما نام شاعر رو هم ببرید تا به مرور این اشتباه برطرف بشه.
هزارمین پست حصار آسمان
۲۴ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
ما را توان خریدن حتی به تار مویی
در خاک و خون کشیدن با غلغل سبویی
تا من شدم به عالم رسوا ز عشق و مستی
یارا روا نباشد بر ما که عیب بجویی
تا دل بهانه گیرد اندر پیِ نگاهت
جانم توان گرفتن حتی به تار مویی
چون گفتیم ببر دل در مسلخی چو مرغک
حقست که این جفا را با دیگران مگویی
روحم که بی قرارست در حسرتِ جمالت
با دل چرا نسازی وز عشق هم نگویی
بستم چو دل به زلفی جز زلف و عارضت ار
دلخون شوم چو مجنون گر این خطا نشویی
ای دل چو در خیالت نقشی ز یار آمد
باید که عهد بندی جز آن گل نبویی
آواره گر شدم من در حسرتش چو مرغی
زنهار که با شباهنگ راهی چنین نپویی
"(ک) شباهنگ"
[لینک به وب شاعر]
۰۴ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ب.ظ
حصار آسمان
در زمستان آرزوهایت
هق هق از پشت خنده ات پیداست
تکیه بر کوله بار تنهایی
بدترین شکل زنده بودنهاست
شمع ها رو دوباره می چینی
بعد سی سال خستگی کردن
شاید این بار آخرت باشد
خسته ای از کشیدن این تن
پشت هم گریه می کنی تا مرگ
بهترین هدیه به خودت باشد
بدتر از این نمی شود وقتی
ماه بهمن تولدت باشد
میم بهمن به طرز محسوسی
مثل ماتم همیشه غمگین است
میم اساسا به مرگ می آید
حاصل زنده بودنت این است
درد داری، شبیه دل بستن
باید از انتظار برگردی
با وجودی که باختی باید
پای میز قمار برگردی
در زمینی که بازی ات دادند
یک وجب خاک بهترین برگ است
دست دادی ولی زمین خوردی
زنده بودن برادر مرگ است
دوست داری در آرزوهایت
ناگهان رفته، ناگهان برسد
گریه کن، توی گریه می فهمی
عشق باید به استخوان برسد
با نفسهای رو به پایانت
رنگ و رو از اطاق می افتد
در تب سرد بازوانت، شعر
ناگهان اتفاق می افتد
می نویسی، و خوب می دانی
شعرهایت برای خواندن نیست
شعر یعنی کسی نمی فهمد
هستی اما، دلت به ماندن نیست
از نگاهت تمام آدمها
تک به تک، ناامید و بیمارند
سینه ات را نشانه می گیری
شاعران مرگ بهتری دارند
"پویا جمشیدی"
۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۳:۵۰
۳
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
آدمهای ساده را دوست دارم
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند
همان ها که برای همه
لبخند دارند
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت
بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت
از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد
در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی، دلم رفت
۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
حصار آسمان
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پبش کسی غیر خداوند نبود
آتشی بودی و هروقت تو را می دیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
۰۶ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۹
۴
۰
حصار آسمان
جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
چند سالی ست که تکلیف دلم روشن نیست
جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست
چشم می دوزم در چشم رفیقانی که
عشق در باورشان قد سر سوزن نیست
۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۰
۱
۰
حصار آسمان