تو ای تجسم شیرین آرزو با من
دلم نمیشکند تلخ تر بگو با من
خیال کن که من از پشت کوه آمده ام
بگو هر آنچه دلت خواست روبرو با من
تو ای تجسم شیرین آرزو با من
دلم نمیشکند تلخ تر بگو با من
خیال کن که من از پشت کوه آمده ام
بگو هر آنچه دلت خواست روبرو با من
دیگر به راستی می دانم که درد یعنی چه!
درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود!
بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود!
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭﺗﻲ
ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
زندگی را سردِ سرد سر میکشد
و تمام قهوههای یک نفره را
تلخ میخورد
انگار نه انگار که گاهی
دلی، در جایی برایش تنگ میشود
برایش بال بال میزند
برایش میتپد
خیره به تصویر خودش در آینه
قیچی میزند تمام یادهای گذشته را
و آنقدر تنهایی میکند که حتی خدا
از روی حسادت قهر میکند
میرود توی اتاقش
و در را محکم به هم میکوبد
اما نمیداند این من
این زمینِ عاشق
دیگر به هیچ زلزلهای
حساس نیست!
"سیاوش خاکسار"