دیگر به راستی می دانم که درد یعنی چه!
درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود!
بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود!
درد یعنی چیزی که دلِ آدم را در هم می شکند
و انسان ناگزیر است با آن بمیرد
بدون آنکه بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد،
دردی که انسان را
بدون نیروی دست و پاها و سر باقی می گذارد
و انسان حتی قدرت آن را ندارد که
سرش را روی بالش حرکت دهد!!
از کتاب "درخت زیبای من"
"ژوزه مائوروده واسکونسلوس"