من که از دنیای وانفسا و فانی غافلم
پس چرا در بند یارم؟ عاقلم یا جاهلم؟
گر چه با من، بی سبب ناسازگاری میکند
من به این ناسازگاری، همچنان هم مایلم
من که از دنیای وانفسا و فانی غافلم
پس چرا در بند یارم؟ عاقلم یا جاهلم؟
گر چه با من، بی سبب ناسازگاری میکند
من به این ناسازگاری، همچنان هم مایلم
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟
من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟
وضـــع ما در گردش دنیــا چه فرقی می کند؟
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند؟
ماهیان روی خــــاک و ماهیــان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند؟
مثل آن لحظه که حفظِ غمِ ظاهر سخت است
ماندن چشم به دنبالِ مسافر سخت است
چشمهایت ، دل من ، کار خدا ، یا قسمت
و در این غائله تشخیصِ مقصّر سخت است