۶ مطلب با کلمهی کلیدی «شوق» ثبت شده است
پنجشنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۲۶ ب.ظ
حصار آسمان
خواب دیدم که زِ تو آمده بر دل خبری
اشک را پسزده چشمم، به هوای نظری
خواب دیدم که برای غمِدل چاره شدی
آمدی تا نَرَود، جان به خیالِ دگری
من و احوالِ نهچندانخوش و بیسامانم
منتظر، تا برسد بر شبِ ماهم سحری
خوابدیدم که بهتو تکیه بدادهست غزل
تو ولی در پسِ این قافیهها، رهگذری
تا که پرواز کند این دلم از شوقِ وصال
فاش میگویدم اینعقل که بیبال و پری
خواب ها دیدم و افسوس، نیامد به بَرَم
دلبرم ،شهره ی شهر است به بیدادگری
با خودم ،بهرِ غمِ عشقِ تو بیگانه شدم
من زِبَس ناله که کردم به غمِ بیخبری
ارسالی
#نیلوفر_صفری
۲۵ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۲۶
۴
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
شوق پرکشیدن است در سرم قبول کن
دلشکسته ام اگر نمیپرم قبول کن
این که دورِ دور باشم از تو و نبینمت
جا نمیشود به حجم باورم، قبول کن
گاه، پر زدن در آسمان شعرهات را
از من، از منی که یک کبوترم قبول کن
در اتاق رازهای تو سرک نمیکشم
بیش از آنچه خواستی نمیپرم، قبول کن
قدر یک قفس که خلوتت به هم نمیخورد
گاه نامه میبرم میآورم، قبول کن
گفته ای که عشق ما جداست، شعرمان جدا
بی تو من نه عاشقم، نه شاعرم، قبول کن
وقتی آب این قدر گذشته از سرم
من نمیتوانم از تو بگذرم، قبول کن
#مهدی_فرجی
۱۲ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
پیش "عقل" از ستمِ عشق شکایت کردم
به یهودی، گِله از ظلمِ "مسلمان"، بردم!
شرم بوده است و یا شوق؟ نمیدانم شیخ!
دکمه اى باز شد و سر به گریبان بردم!
ابرم و رحمت من موجب زحمت شده است
سیل افتاده به هر نقطه که باران بردم
شهر پاى تو زبان ریخت و من سر دادم
دیگران زیره و من چشم به کرمان بردم!
#حسین_زحمتکش
#از_عشق_برگشته
۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که
زندگی را باید با لذت خورد
۲۹ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
دل دیوانهام با دیدن بیگانه میلرزد
چه با بیگانه میگویی ؟ دل دیوانه میلرزد
توان گریهی آرام در ابر بهاری نیست
اگر از های های گریههایم شانه میلرزد
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
کجای این شهر قدم میزنی امشب؟!
بگو، میخواهم اتفاقی شال و کلاه کنم
باران را در کیفم بگذارم، لبخند را در دستم بفشارم
همه ی آن شوقی را که برای دیدنت دارم را بگذارم زیر پایم
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰
۰
۰
حصار آسمان