تا آخر عمر
درگیر من خواهی بود
و تظاهر می کنی که نیستی
تا آخر عمر
درگیر من خواهی بود
و تظاهر می کنی که نیستی
دانی که سپیده دم خروس سحری
هر لحظه چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری!
"بابا طاهر"
یادمان باشد به دل کوزه ی آب
که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبّت بزنیم!
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟
بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
سادهدل من که قسم های تو باور کردم
زود میلرزد دلــــم! اینقـــــدر طنــــازی نکن!
اینچنین با چشم معصومت هوسبازی نکن!
یک سؤال ساده پرسیدم، جوابش ساده است
یا بگو "نه" یا کــــه " آری" ،قصـــــه پردازی نکن
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است
راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است