از لقمان حکیم روایت شده که فرمود:
من چهارصد سال مردم را با داروهای مختلف شفا دادم
اما هیچ دارویی را برتر از محبت نیافتم!
پرسیدند که اگر این دارو هم اثر نکرد چه؟
از لقمان حکیم روایت شده که فرمود:
من چهارصد سال مردم را با داروهای مختلف شفا دادم
اما هیچ دارویی را برتر از محبت نیافتم!
پرسیدند که اگر این دارو هم اثر نکرد چه؟
یادمان باشد به دل کوزه ی آب
که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبّت بزنیم!
من محبت میفروشم ، تو محبت میخری ؟
خسته از تنهاییم ، من را به همره میبری ؟
شاعری هستم شکسته ، مونس من دفترم
دفترم را میفروشم ، شعرهایم میخری ؟
یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است
این خبر در کوچه های شهر ما پیچیده است
دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت
گوئیا او هم بساط خویش را برچیده است
عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم
عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است
عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد
عابری این تابلو را دور میدان دیده است
یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است
چشمکش را هیز چشمی خیره سر دزدیده است
می روم از شهر این دل سنگهای کور دل
یک نفر بر ریش ما دلریشها خندیده است
#سید_عباس_سجادی
شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد
نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای نشکن را نمی فهمد
خودکشی در هر کسی، منحصر به خودشه!
یکی دیگه شیک نمیپوشه!
یکی دیگه آرزویی نمیکنه!
یکی دیگه به تحصیل ادامه نمیده!
دکتر نیستم...
اما برایت 10دقیقه راه رفتن، روى جدول کنار خیابان را تجویز میکنم!
تا بفهمى عاقل بودن چیز خوبیست...
اما دیوانگى قشنگ تر است...
برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم!
تا بفهمى هنوز هم، میشود بى منت محبت کرد..
به ﺗﻮ پیشنهاد میکنم گاهى بلند بخندى!
هرکجا که هستى
یک نفر همیشه منتظر خنده هاى توست...
دکتر نیستم
اما به ﺗﻮ پیشنهاد میکنم که شاد باشى!
خورشید، هر روز صبح، بخاطر زنده بودن من و تو طلوع میکند!
هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش...
سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر..
فراموش نکن "مقصد"، همیشه جایى در "انتهاى مسیر" نیست!
"مقصد" لذت بردن از قدمهاییست، که
برمى داریم!
چایت را بنوش!
نگران فردا مباش!
از گندم زار من و تو
مشتی کاه میماند برای بادها
"هاجر فرهادی"