۶ مطلب با کلمهی کلیدی «مهتاب» ثبت شده است
شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
تا نشستی روی زین رنگ از رخ ارباب رفت
شعله دل گرمی از خورشید عالم تاب رفت
دست بردی سمت مشک و اشک ها سر ریز شد
یک قدم امید آمد صد قدم مهتاب رفت
تا لبت آمد ولی تشنه به جایش باز گشت
آب را وقتی نخوردی آب روی آب رفت
دیده بوسی تو با شمشیر ها بسیار شد
شهرت مهمان نوازی از کف اعراب رفت
کودکی چشم انتظار دیدن مهتاب بود
دیر کردی روی دستان پدر در خواب رفت
#عمو_عباس
#امیر_سهرابی
۰۸ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
سفر کردم که از عشقت جدا شم
دلم میخواست دیگه عاشق نباشم
ولی عشقت تو قلبم مونده، ای وای
دل دیوونمو سوزونده، ای وای
سفر کردم که از یادم بری، دیدم نمیشه
آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از تو موندن، یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من عشق، سفر عاشق ترم کرد
دلم از ابر و بارون به جز اسم تو نشنید
تو مهتاب شبونه فقط چشمام تو رو دید
نشو با من غریبه مثه نامهربونا
بلا گردون چشمات، زمین و آسمونا
تو رو دیدم توو بارون، دل دریا تو بودی
تو موج سبز سبزه، تن صحرا تو بودی
مگه میشه ندیدت توو مهتاب شبونه؟
مگه میشه نخوندت توو شعر عاشقونه؟
ترانه سرا: هدیه
نام آهنگ و خواننده: سفر - معین (نصرالله معین نجف آبادی)
ناشر: شرکت ترانه
ترانه سرا: فرید زُلاند
تنظیم: منوچهر چشم آذر
سال تولید: 1366
۱۳ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۶ ق.ظ
حصار آسمان
ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر
بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر، زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل راست بگو! بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم، او مرده و من سایه اویم
من او نیم، آخر دل من سرد و سیاه است
او در دل سودا زده از عشق شرر داشت
او در همه جا، با همه کس، در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر! به سر داشت
من او نیم، این دیده من گنگ و خموش است
در دیده او آن همه گفتار، نهان بود
وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تیرگی شامگهان بود
من او نیم آری، لب من این لب بی رنگ
دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت
اما به لب او همه دم خنده جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده میخفت
بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم
آن کس که تو میخواهیش از من به خدا مرد
او در تن من بود و ندانم که به ناگاه
چون دید و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد
من گور ویم، گور ویم، بر تن گرمش
افسردگی و سردی کافور نهادم
او مرده و در سینه من، این دل بی مهر
سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم
#سیمین_بهبهانی
۱۳ آذر ۹۵ ، ۰۷:۲۶
۱
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهاییِ تنها و تاریکِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناهِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بی گناهیها
و من میمانم و بیداد بی خوابی
در این ایوان سرپوشیده متروک
شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم ترا خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!
"مهدی اخوان ثالث"
- پی نوشت: دکلمه این شعر رو میتونین از این [ لینک ] دانلود کنین.
۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۹:۰۰
۷
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
بگو دوستت دارم تا زیبائیم افزون شود
که بدون عشق تو زیبا نخواهم بود
بگو دوستت دارم تا سر انگشتانم
طلا شده، و پیشانیم مهتابی گردد
۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰
۷
۰
حصار آسمان
جمعه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
۲۹ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۰
۱
۰
حصار آسمان