تا نشستی روی زین رنگ از رخ ارباب رفت
شعله دل گرمی از خورشید عالم تاب رفت

دست بردی سمت مشک و اشک ها سر ریز شد
یک قدم امید آمد صد قدم مهتاب رفت

تا لبت آمد ولی تشنه به جایش باز گشت
آب را وقتی نخوردی آب روی آب رفت

دیده بوسی تو با شمشیر ها بسیار شد
شهرت مهمان نوازی از کف اعراب رفت

کودکی چشم انتظار دیدن مهتاب بود
دیر کردی روی دستان پدر در خواب رفت

#عمو_عباس
#امیر_سهرابی