دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است
راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است
راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است
عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم
پر گرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط، بی بال و پری بود نمی دانستیم
به لبخندی قناعت کن ، که خندیدن خطر دارد
تبسم های چون شبنم، به قلب گل اثر دارد
مرام عاشقی را با، سکوتت زنده کُن امشب
که گوش دل ز نجوای، سکوتِ تو خبر دارد
باید برای عاشقی دیوانه باشی
آتش خطر دارد ولی پروانه باشی
یک باغ گل را هم اگر دیدی بدانی
باید فقط دور و بر یکدانه باشی