یادم هست یک شب برایش فرستادم:
"دلم برایت تنگ شده است"
جواب داد:
"کمتر به من فکر کن تا دلتنگم نشوی!"
یادم هست یک شب برایش فرستادم:
"دلم برایت تنگ شده است"
جواب داد:
"کمتر به من فکر کن تا دلتنگم نشوی!"
رفتی تا خوشبخت شوی
حالا من
حال کودکی را دارم که
نخ بادبادکش پاره شده!
مانده برای اوج گرفتنش
ذوق کند
یا برای از دست دادنش
گریه ...
نه زلیخا حریف دیوانگی های من
نه یعقوب حریف گریه های شبانه من
هفت سال نه ، تا هفتاد نسلم
عشق ترا در قلبم ذخیره می کردم
فقط اگر تو آنی بودی که می پنداشتم
"نسرین بهجتی"
گریه را می بینم و با خنده رامت می کنم
بهترین احساس دنیا را بنامت می کنم
خنده را می دزدی و پنهان نگاهم می کنی
گریه را می پوشم و خندان سلامت می کنم
وقتی تو را از این دل تنگم خدا گرفت
با من تمام عالم و آدم عزا گرفت
شب های بی تو ماندن و تکرار این سؤال :
این دلخوشی ِساده ی ما را چرا گرفت؟
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی
در شأن چشمهای تو پیدا کنم، نشد
دل دیوانهام با دیدن بیگانه میلرزد
چه با بیگانه میگویی ؟ دل دیوانه میلرزد
توان گریهی آرام در ابر بهاری نیست
اگر از های های گریههایم شانه میلرزد