۸۱۳ مطلب با موضوع «نویسندگان و اشخاص» ثبت شده است
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
همچنان وعدهی بخشایش شاهنشاهش
میکشد گمشدگان را به زیارتگاهش
نه در آیینه فهم است؛ نه در شیشه وهم
عاقلان آینه خوانندش و مستان آهش
به من از آتش او در شب پروانه شدن
نرسیده است به جز دلهره جانکاهش
از هم آغوشی دریا به فراموشی خاک
ماهی عمر چه دید از سفر کوتاهش؟
کفن برف کجا؟ پیرهن برگ کجا؟
خستهام مثل درختی که از آذر ماهش
باز برگرد به دلتنگی قبل از باران
سوره توبه رسیده است به بسم اللهاش
#فاضل_نظری
از مجموعه #اقلیت
۰۸ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
داشتم تصورت میکردم
ساده
آرام
زیبا
با همان لباس آبی فیروزه ای ات
با همان دامن بلند گل دار
با اولین لبخندی که زدم
دیدم خدا کنارم نشسته و
دست هایش را زیر چانه اش زده!
نگاهم کرد و گفت... زیباست ها؟!
#حامد_نیازی
۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۵
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
من نگویم، که به درد دل من گوش کنید
بهتر آن است که این قصه فراموش کنید
عاشقان را بگذارید بنالند، همه
مصلحت نیست، که این زمزمه خاموش کنید
خون دل بود نصیبم، به سر تربت من
لاله افشان به طرب آمده، می نوش کنید
بعد من ، سوگ مگیرید، نیرزد به خدا!
بهر هر زرد رخی، خویش سیه پوش کنید!
خط بطلان به سر نامه ی هستی بکشید
پاره این لوح سبک پایه ی مخدوش کنید
سخن سوختگان طرح جنون می ریزد
عاقلان، گفته ی عشاق فراموش کنید
"رحیم معینی کرمانشاهی"
باز نشر شد
۰۷ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۶
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
به چشمان پری رویان این شهر
به صد امید می بستم نگاهی
مگر یک تن از این ناآشنایان
مرا بخشد به شهر عشق راهی
به هر چشمی به امیدی که این اوست
نگاه بی قرارم خیره می ماند
یکی هم، زین همه نازآفرینان
امیدم را به چشمانم نمی خواند
غریبی بودم و گم کرده راهی
مرا با خود به هر سویی کشاندند
شنیدم بارها از رهگذاران
که زیر لب مرا دیوانه خواندند
ولی من، چشم امیدم نمی خفت
که مرغی آشیان گم کرده بودم
زهر بام و دری سر می کشیدم
به هر بوم و بری پر می گشودم
امید خسته ام از پای ننشست
نگاه تشنه ام در جستجو بود
در آن هنگامه ی دیدار و پرهیز
رسیدم عاقبت آن جا که او بود
"دو تنها و دو سرگردان، دو بی کس"
ز خود بیگانه، از هستی رمیده
از این بی درد مردم، رو نهفته
شرنگ ناامیدی ها را چشیده
دل از بی همزبانی ها فسرده
تن از نامهربانی ها فسرده
ز حسرت پای در دامن کشیده
به خلوت، سر به زیر بال برده
"دو تنها و دو سرگردان، دو بی کس"
به خلوتگاه جان، با هم نشستند
زبان بی زبانی را گشودند
سکوت جاودانی را شکستند
مپرسید، ای سبکباران! مپرسید!
که این دیوانه ی از خود به در کیست؟
چه گویم؟! از که گویم؟! با که گویم؟!
که این دیوانه را از خود خبر نیست!
به آن لب تشنه می مانم که ناگاه
به دریایی درافتد بیکرانه
لبی، از قطره آبی تر نکرده
خورد از موج وحشی تازیانه!
مپرسید، ای سبکباران مپرسید
مرا با عشق او تنها گذارید
غریق لطف آن دریا نگاهم
مرا تنها به این دریا سپارید
"فریدون مشیری"
باز نشر شد
۰۷ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۶
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
آیا شده از غصه ها آکنده باشی؟!
یکبار شد،از دیگران دل کنده باشی؟!
دنیایمان را یک تنه کردی جهنم
یکبار هم شد لعنتی شرمنده باشی؟!
سخت است بین گریه ها آواره باشم
اما تو بی شرمانه غرق خنده باشی
من را به جرم کشتن عشقت بگیرند
اما تو تنها شاکی پرونده باشی
سرتاسر ذهنت دچار نا امیدیست
وقتی اسیر دلبری یکدنده باشی
دنیا پر از درد است... درد دوری و
سخت است در بازی دل بازنده باشی!
#ادریس_حرمی
۰۷ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰
۵
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
"دوستت دارم"
خیلی هم زیاد
اما فکر رفتن که به سرت زد حتی اگر پشیمان هم شدی برو...
"دوستت دارم"
خیلی هم زیاد
اما اگر دلت با دیدن دیگری لرزید
رها کن مرا...
"دوستت دارم"
خیلی هم زیاد
اما سالهاست فهمیده ام کسی که به رفتن فکر میکند از کسی که "میرود" بی رحم تر است..
#یگانه_حقپرست
۰۷ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۶
۰
حصار آسمان
شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
یادته؟
همیشه بهم میگفتی تو بچه ای...!
منم دلم میشکست و میگفتم نه!
نیستم...!
حالا که فکر میکنم...
میبینم حق با تو بود!
من خیلی بچه بودم،
مثل بچه ها واسه کوچیک ترین چیزا ذوق میکردم...
مثل بچه ها دروغ بلد نبودم،
مثل بچه ها دلم پاک بودُ وقتی میگفتم دوستت دارم،
یعنی واقعا دوستت داشتم ...!
من مثل بچه ها دلم میشکست و
مثل بچه ها دو دقیقه بعد میبخشیدمت و
مثل بچه ها صبحمو
با تو شروع می کردم ...
آره من خیلی بچه بودم!
اما تو خیلی بزرگ بودی
دوست داشتنت؛
حرف زدنت،
و خیلی چیزای دیگه ت مثله آدم بزرگا دروغ بود ...!
تو خیلی بزرگ بودی...
خیلی خیلی بزرگ ...!
#معصومه_محمدزاده
۰۶ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۵
۰
حصار آسمان