مست کرد امشب نسیمِ مستِ شهریور مرا
گرچه باز از چشمِ تَر آبانم، از دلْ آذرم
ماه شهریور پر است از خاطراتِ عشقِ من
من به جان تا زنده باشم، عاشقِ شهریورم
مست کرد امشب نسیمِ مستِ شهریور مرا
گرچه باز از چشمِ تَر آبانم، از دلْ آذرم
ماه شهریور پر است از خاطراتِ عشقِ من
من به جان تا زنده باشم، عاشقِ شهریورم
گریه را می بینم و با خنده رامت می کنم
بهترین احساس دنیا را بنامت می کنم
خنده را می دزدی و پنهان نگاهم می کنی
گریه را می پوشم و خندان سلامت می کنم
و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانند که
بی نهایت بار
در نامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
چرا نمی شناسی ام؟
چرا نمی شناسمت ؟
می دانم مرا نمی شنوی
و من این را از سیبی که از دستت افتاد فهمیدم!
دیگر به غربت چشم هایت خو کرده ام
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم
و به آوازی گوش می دادم
که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست دارم
"حسین پناهی"
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم :
غنچهای بود که گل کرد ولی چیده نشد
وقتی تو را از این دل تنگم خدا گرفت
با من تمام عالم و آدم عزا گرفت
شب های بی تو ماندن و تکرار این سؤال :
این دلخوشی ِساده ی ما را چرا گرفت؟