باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛
هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …
روزی که دروغ میگوید ،
روزی که دیگر دوستم ندارد ،
روزی که تنهایم میگذارد و به من پشت میکند
روزی که عشقم و خودم برایش بی ارزش میشویم
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد
و روزی که عاشق دیگری می شود
و روزی که سرگردان و دیوانه کو به کو به دنبالش روانه شده ام
پی نوشت:
این دو تا حرف رو خوب یادتون باشه؛
موندنی با لگد هم نمیره!
و رفتنی با خواهش نمیمونه!