۲۶ مطلب با کلمهی کلیدی «بی کسی» ثبت شده است
جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
آن شاعران که از تو به توصیف تن خوشند
کورند آنقدر که به یک پیرهن خوشند
زیبایی ات وسیع تر از حد وصف ماست
بدبخت مردمی که به اشعار من خوشند!
دلخوش به خندههای منِ خیره سر نباش
دیوانه ها به لطف خدا، غالباً خوشند!
مو وا کن و ببین که در این شهر ، عده ای
با آن کمند گرم به هم ریختن خوشند
گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است
آنها که بی کسند به یک در زدن خوشند
#حسین_زحمتکش
از کتاب #از_عشق_برگشته
۲۸ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
آن شاعران که از تو به توصیف تن خوشند
کورند آنقدر که به یک پیرهن خوشند
زیبایی ات وسیع تر از حد وصف ماست
بدبخت مردمی که به اشعار من خوشند!
دلخوش به خندههای منِ خیره سر نباش
دیوانه ها به لطف خدا، غالباً خوشند!
مو وا کن و ببین که در این شهر ، عده ای
با آن کمند گرم به هم ریختن خوشند
گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است
آنها که بی کسند به یک در زدن خوشند
#حسین_زحمتکش
از کتاب #از_عشق_برگشته
۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۶:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
آغاز سال بی کسی رو سوگ می گیری
می ترسی از افسردگی های سحرگاهی
حالا که تنهاتر شدی باید بخوابی، چون
از زندگیّ لعنتی چیزی نمی خواهی
وقتی خدای مهربانت زور می گوید
باید از اعماق دلت تصویر برداری
تا لحظه ای که او بخواهد، زنده خواهی بود
تا لحظه ای که او بخواهد، دوستش داری
شاید تناسخ علّت این رنج تاریخیست
شاید به دنیا آمدی تا عشق پاگیرد
سنگینی دردی تمام قرن ها با توست
جان می کَنی، جان می دهی، امّا نمی میرد
داری به جان قصه های کهنه می افتی
با این که خیلی خسته ای تا صبح بیداری
داری برای سرنوشتت شعر می گویی
جامانده ای در یک روال تلخ و تکراری
آغاز سال بی کسی را سوگ می گیری
می ترسی از افسردگی های سحرگاهی
حالا که تنهاتر شدی باید بخوابی چون
از زندگیّ لعنتی چیزی نمی خواهی!
"صنم نافع"
۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
بگذار یوسف تا ابد در چاه باشد
حتی زلیخا بعد از این خودخواه باشد
مرداب خواهد شد در آخر سرنوشتِ
رودی که در فکرش خیال ماه باشد
قدر سکوت بغض هایش حرف دارد
مردی که بین خنده هایش آه باشد!
ای کاش نفرینم کنی آهت بگیرد
بعد از تو باید زندگی کوتاه باشد
پایان راه "هفت شهر عشق" یعنی
زانوی عاشق با سرش همراه باشد
بعد از تو باید آنقدر بی کس بمانم
تنها خدا از درد من آگاه باشد
وقتی زلیخایی نباشد چاره ای نیست
بگذار یوسف تا ابد در چاه باشد
"علی صفری"
۱۱ آذر ۹۵ ، ۰۱:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۳۰ ب.ظ
حصار آسمان
ای کاش این غزل، غزل آخرم شود
یا رفتنت برای ابد باورم شود
دارم به جرم بی کسی ام شعر می شوم
تنها مگر که گریه تماشاگرم شود
زل می زنم به عقربه های نمور شب
تا وقت قرص و شربت خواب آورم شود
در سطرهای نا تمام من آنقدر می دوی
تا مملو از تو هر ورق از دفترم شود
در خود نگاه می کنم از من چه مانده است؟
جز شعرهای مرده که هم بسترم شود!
شاید اگر بمیرم و در شعر جان دهم
تصویر خاطرات تو دور از سرم شود
باید از این نوشتن بیهوده بگذرم
باید که این غزل ،غزل آخرم شود
"سعیده معتمدی"
۳۰ آبان ۹۵ ، ۱۷:۳۰
۲
۰
حصار آسمان
۲۴ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۱
۲
۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است
و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …
کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس!
کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست …
"دکتر علی شریعتی"
کتاب نیایش
۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۰
۳
۰
حصار آسمان