نگذار هرکس که آمد و ماندنی نشد
تو را
دلت را
صداقتت را
با خودش یدک بکشد...
که هر وقت از سرِ بی حوصلگی
از سرِ نبودنِ آرامشی
آمد و سراغت را گرفت
حالت را پرسید
دلت را قلقلک داد و
باز رفت و گم شد
تو بمانی و دنیایی اشک...
تو بمانی و چرا و اما و اگر ...
آنکه میرود باید می رفته ...
اصلا برایِ رفتن آمده بود!
تو هم برو ...
تو هم خودت را از لحظه هایش که هیچ
از فکرش هم بگیر ...
تو باید تمامت بماند برایِ کسی که
تمامش تنها و تنها برایِ توست ...
نه کسی که نمیخواهد خودش را سهم تو بداند!
و همیشه به دنبال بهانه ای، حرفی، سندی برای ترک کردن توست!
ماندنی هرجا میرود با تــــو میــــرود...
تو هم نباشی خاطرت با او هست
رفتنی هم برایش مهم نیست باشی یا نه
فقط خودش را میبیند و بس
سر راهش قرار بگیری، فراموش که هیچ
زندگیت را با خاک یکسان خواهد کرد
وفا و عشق کیلویی چند؟