با ساعت دلم وقت دقیق آمدن تـ♥ـوست مـ♡ـن ایستاده ام مانند تڪ درخت سر ڪوچه با شاخه هایے از آغوش با برگ هایے از بوسه با ساعت غرورم اما مـ♡ـن ایستاده ام با شاخه هایے از تابستان با برگ هایے از پاییز هنگام شعله ور شدن مـ♡ـن هنگام شعله ور شدن تـ♥ـوست هــــا...چشم ها را مے بندم هـا...گوش ها را مے گیرم با ساعت مشامم اینڪ وقت عبور عطر تن تـ♥ـوستϻ
بسیار زیبا و دلنشین و خاطره انگیز متشکرم...زیبا بود
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند. اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.