حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جنون» ثبت شده است

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
تقصیرخودم نیست، هـوای تو وزیده

تقصیرخودم نیست، هـوای تو وزیده

ای چشم تو دشتی پر آهوی رمیده
انگار که طوفان غـزل در تو وزیده

دریاچه ی موسیقی امواج رهایـی
با قافیه ی دسته ی قوهای پریده

اینقدر که شیرینی و آنقدر که زیبا
ده قرن دری گفتن، انگشت گزیده

هـم خواجـه کنار آمده با زهد پس از تو
هم شیخ اجل دست از معشوق کشیده

صندوقچـه ی مبهـم اسرار عروضی
«المعجم» ازاین دست که داری نشنیده

انگار«خراسانی» و «هندی» و «عراقی»
رودند و تو دریـــای بـه وصلش نرسیده

با مثنــوی آرام مگر شعر بگیرد
تا فقر قوافی نفسش را نبریده

مفعــول ومفاعیل و دل بـــی سروسامان
مستفعل و مستفعل و این شعر پریشان

بانـوی مرا از غـزل آکنده، که هستی؟
در جان فضا عطر ِ پراکنده، که هستی؟

از «رابعـــــه» آیـــا متولد شده ای یا
با چنگ تورا «رودکی» آورده به دنیا؟

درباری «محمود» ی یا ساکن «یمگان»؟
در باده ی مستانی یا جامه ی عرفان؟

اسطوره ی فردوسی در پای تو مقهور
«هفتاد من ِ مثنوی» از وصف تو معذور

ای شعرتـر از شعـرتر از شعـرتر از شعر
من باخبر از عشق شدم، بی خبر از شعر

دست تو در این شهر بر این خاک نشاندم
تا قونیــــه، تا بلـــخ چــرا ریشه دواندم؟

آرام ِ غــزل مثنــوی ِ شــور و جنــون شد
این شعر، شرابی ست که آغشته به خون شد

برگرد غزل بلکه گلم بشکفد از گل
لاحــول ولا قــوة الا  بتغـــزّل

***

بانـــوی تر و تازه تــراز سیب ِ رسیده
بانوی تورا دست من از شاخه نچیده

باید که ببخشید، پریشان شده بودم
تقصیرخودم نیست، هـوای تو وزیده

آشوب غزل هیچ که خورشید هم امروز
در شــرق فرو رفته و از غــرب دمیده

این قصه ی من بود که خواندم که شنیدی
«افسانـــه مجنــــون ِ بـــه لیلی نرسیده»


"مهدی فرجی"

۱۰ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۰ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ب.ظ حصار آسمان
هیچ راهی برایِ رفتن نیست

هیچ راهی برایِ رفتن نیست

روی پیشانیم سیاه شده
دستمال سپید مرطوبم
دارم از دست می روم اما
نگرانم نباش! من خوبم!

هیچ حسّی ندارم از بودن
تیغ حس می کند جنونم را
دارم از دست می دهم کم کم
آخرین قطره های خونم را

در صفِ جبرِ خاک منتظرم
اختیار زمان تمام شود
زندگی مثل فحش ارزان بود!
مرگ باید گران تمام شود!

از سرم مثل آب می گذرد
خاطرانی که تلخ و شیرین است
زندگی را به خواب می بینم
مرگ، تعبیر ابن سیرین است!

در سرت کلّ خانه چرخیدن
توی تقدیر، در به در گشتن
هیچ راهی برایِ رفتن نیست
هیچ راهی برای برگشتن

خودکشی بر چهارپایه عشق
مثل اثبات، دال و مدلولی است
نگرانم نباش ... من خوبم
مرگ یک اتفاق معمولی است!


"یاسر قنبرلو"

۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۹:۲۷ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
بی تو طوفان زدهِ دشتِ جنونم

بی تو طوفان زدهِ دشتِ جنونم

بی تو طوفان زدهِ دشتِ جنونم
صیدِ افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوهِ درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خمِ کوچه بدنبالِ تو لغزید نگاهم
تو ندیدی!
نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی!
چون درِ خانه ببستم
دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد
گوئیا خانه فرو ریخت سرِ من
بی تو من در همه شهر غریبم!
بی تو کس نشنود از این دلِ بشکسته صدائی
برنخیزد دگر از مرغکِ پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی، تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من؟
که ز کویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدائی؟
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم ...


"هما میر افشار"


۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۶:۰۰ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ حصار آسمان
چرا به داد من نمیرسی؟

چرا به داد من نمیرسی؟

منو به حال من رها نکن
تو که برای من همه کسی

اگه هنوزم عاشق منی
چرا به داد من نمیرسی؟

من از تصور نبودنت
رو شونه ی تو گریه میکنم

منی که دل بریدم از همه
ببین برای تو چه میکنم

منو به حال من رها نکن
تو هم به مرز این جنون برس

اگه هنوزم عاشق منی
خودت به داد هردومون برس

"روزبه بمانی"
تصور نبودنت - احسان خواجه امیری

۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۳:۵۵ ۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
این نامه ی آخر است

این نامه ی آخر است

این نامه ی آخر است
پس از آن نامه یی وجود نخواهد داشت
این واپسین ابر پر باران خاکستری ست
که بر تو می بارد
پس از آن دیگر بارانی وجود نخواهد داشت

ادامه مطلب...
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
ایکاش می‌دیدم به چشمانم خطا امشب

ایکاش می‌دیدم به چشمانم خطا امشب

از خانه بیرون می‌زنم، اما کجا امشب؟
شاید تو می‌خواهی مرا در کوچه‌ها امشب

پشت ستون سایه‌، روی درخت شب
می‌جویم اما نیستی در هیچ جا امشب

ادامه مطلب...
۱۶ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۰۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست

جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست

چند سالی ست که تکلیف دلم روشن نیست
جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست

چشم می دوزم در چشم رفیقانی که
عشق در باورشان قد سر سوزن نیست

ادامه مطلب...
۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۰ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان