۴۶ مطلب با کلمهی کلیدی «خسته» ثبت شده است
چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۳۰ ب.ظ
حصار آسمان
دسته کلیدا رو که از جیبت در میاری تا درو باز کنی؛ یه لحظه فکر کن!
ساعتهاست پشت این در همون چشمایی منتظرت موندن که هر روز صبح قدمای رفتنت رو تا نهایت سوی خودشون نظاره میکنن و زیر لب دعای رفتن میخونن...
چه فرقی میکنه؟
از من که دور میشی انگار هر روز به سفر میری...
و عصر، خسته از راه و جاده های شلوغ این شهر
دوباره به خونه پا میزاری
آخه دست خودم نیست، هر روز حساب میکنم فاصله ات با من چندین ساعته!
چندین ساعتی که میشه تو اون از این سر کشور به اون سرش سفر کرد
و شایدم بیشتر...
اگه گاهی بهونه ای میگیرم یا اگه کودکیام حوصله ات رو سر میبره؛
بزار به پای دلتنگی های گاه و بیگاهم
آخه من که از دل مهربونت خبر دارم
پس وقتی به خونه میرسی
لطفا کفشای غرورت رو پشت این در، در بیار!
گره اخمات رو شل کن
و این اندک زمان با هم بودنو دیگه حرف از سفر نزن...
این خونه بدون خودخواهی بیشتر شبیه آرزوهامون میشه...
باور کن مسافر کوچولوی من...
۰۱ دی ۹۵ ، ۲۲:۳۰
۵
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ق.ظ
حصار آسمان
تو با قلبِ ویرانه ی من چه کردی؟
ببین عشقِ دیوانه ی من، چه کردی؟
در ابریشمِ عادت، آسوده بودم
تو با حالِ پروانه ی من چه کردی؟
ننوشیده از جام چشمِ تو مستم
خمار است میخانه ی من، چه کردی؟
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرتِ شانه ی من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده، با خانه ی من چه کردی؟
جهانِ من از گریه است خیسِ باران
تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟
"افشین یدالهی"
۰۵ آبان ۹۵ ، ۰۶:۴۲
۲
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
نام تو را
روزی تمام غارنشینان
بر سنگها نوشتند
و سنگها از آن روز
جنگل شدند
امروز هم
از کیمیای نام تو
این واژه های خام
در دستهای خسته ی من
شعر می شوند
من در ادای نام تو
دم می زنم
شعرم حرام باد
اگر روزی
تا بوده ام
جز با طنین نام تو
شعری سروده ام
"قیصر امین پور"
۳۰ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
مردن امر ساده ای ست
و از زندگی کردن بسیار آسان تر است
تمام خفقان مرگ
در مقابل یک شک
در مقابل یک حرص
۲۴ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
چون است حال بستان، ای باد نوبهاری؟
کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح میگذاری
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
وقتی تو را از این دل تنگم خدا گرفت
با من تمام عالم و آدم عزا گرفت
شب های بی تو ماندن و تکرار این سؤال :
این دلخوشی ِساده ی ما را چرا گرفت؟
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
فالمان هرچه باشد
باشد ...
حالمان را دریاب !
خیالکن حافظ را گشودهای و میخوانی :
« مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید »
یا
« قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود »
چه فرق ؟
فال نخواندهی تو
منم!
"محمدعلی بهمنی"
۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰
۲
۰
حصار آسمان