۲۶۴ مطلب با کلمهی کلیدی «عشق» ثبت شده است
جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
واکرد درهای قفس را گفت: مختاری!
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم
بیزارم از وقتی که آزادم کند، ای وای!
روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم
این پا و آن پا کرد گفتم دوستم دارد
اما نگو سر در نمی آورده از کارم!
از یال و کوپالم خجالت می کشم اما
بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم
با خود نشستم مو به مو یادآوری کردم
از خواب های روز در شب های بیدارم
من چای می خوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح، عکس سایه و سعدی به دیوارم
#مهدی_فرجی
قرار نشد/ فصل پنجم
۰۵ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
وه که از سوز درونم خبری نیست ترا
در غمت مردم و با من نظری نیست ترا
بر سر کوی تو فریاد که از راه وفا
خاک ره گشتم و با من نظری نیست ترا
دارم آن سر که سرم در سروکار تو شود
با من دلشده هرچند سری نیست ترا
دیگران گرچه دم از مهر و وفای تو زنند
به وفای تو که چون من دگری نیست ترا
خسروا، ناله و فریاد به جایی نرسد
یارب! این گریه خونین اثری نیست ترا
#امیرخسرو_دهلوی
۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۷
۰
حصار آسمان
جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
چقدر شیرین است
دیدنِ دو نفره هایتان
لابلاى این شلوغ بازارِ رابطه ها!
در عصرى که تعهد برایش تعریف نشده،
بمانید براى هم...
لطفاً!
تا سالها بعد
وقتى براى فرزندتان قصه ى شب میگویید
داستانِ رسیدنتان را بشنود
نه بلاتکلیفى
نه عشق هاى بى سر و ته!
#علی_قاضی_نظام
۰۵ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۸
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست
دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست
کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست
چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست
در فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست
#فاضل_نظری
۰۴ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۸
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت
ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت
#فاضل_نظری
۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۶
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
حق ندارم به او نگاه کنم
حق ندارم به فکر او باشم
آرزویم به باد رفته که هیچ؛
حق ندارم که آرزو باشم
باغ بودم کویر لوت شدم
خانه ی تار عنکبوت شدم
شاعر عاشقانه ها بودم
واژه واژه پر از سکوت شدم
دوستم داری و نمی دانم
دوستت دارم و نمیدانی
عکس های تورا نمی بینم
شعرهای مرا نمیخوانی
به کجا مى بریم بى انصاف؟
من که در بین راه مى میرم
تو که یک دل شکستى اما من
به کدامین گناه مى میرم؟
سرزنش مى کنى مرا اما
به گناهم دچار خواهى شد
عشق وقتى تنیده شد به تنت
سخت بى اختیار خواهى شد
#سید_تقی_سیدی
۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
در منِ دلسنگ، شورِ انتظار انداختی
ماهی مرداب را در جویبار انداختی
عشق، اقیانوس آرامی که می گفتی نبود
قایقم را در مسیر آبشار انداختی !
فکر میکردم جواب نامه ام را می دهی
نامه را بی آنکه بگشایی کنار انداختی ...
عشق بر "جانم" حکومت می کند ای روزگار
در سرم بیهوده سودای فرار انداختی
آخر ای عاقل به کار عشق روگردان شدی
خوب شد، یک بار عقلت را به کار انداختی !
#سجاد_سامانی
۰۴ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۶
۰
حصار آسمان