دوستَت دارَم، غزلهایَم تمامَش مالِ تو
شعرهایم هرچه دارم، عیدیِ امسالِ تو
پُر شِکَر کُن قهوه ات را گرم و طولانی بنوش
دوست دارَم بختِ شیرین، عشق باشد، فالِ تو!
دوستَت دارَم، غزلهایَم تمامَش مالِ تو
شعرهایم هرچه دارم، عیدیِ امسالِ تو
پُر شِکَر کُن قهوه ات را گرم و طولانی بنوش
دوست دارَم بختِ شیرین، عشق باشد، فالِ تو!
پیچیده تر از بند نگاهت تله اى نیست
بگذار که صید تو شوم، مسئله اى نیست
وقتى دلمان ساکن یک منزل نور است
انگار میان من و تو فاصله اى نیست
وای از آن لحظه که کارَت به نگاهی بکشد
کار و بارت به غمِ چشم سیاهی بکشد
قصه ام قصه سرباز غریبی شده که
کار عشقَش به درِ خانة شاهی بکشد
اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن
دل از اعماق دریای صدف های تهی بردار
همین جا در کویر خویش مروارید پیدا کن