من فقط میخواستم از لانه اش و تخم هایش عکس بگیرم...
از نیتم که خبر نداشت پرنده،
ترسیده بود
عزیزش بودند
از این شاخه به آن شاخه میپرید!
برای منِ عاشق هم...
فرقی ندارد چه کسی و به چه بهانه ای نزدیک تو بشود...
میترسم!
#طاهره_اباذری_هریس
من فقط میخواستم از لانه اش و تخم هایش عکس بگیرم...
از نیتم که خبر نداشت پرنده،
ترسیده بود
عزیزش بودند
از این شاخه به آن شاخه میپرید!
برای منِ عاشق هم...
فرقی ندارد چه کسی و به چه بهانه ای نزدیک تو بشود...
میترسم!
#طاهره_اباذری_هریس
یه شب تو همون پارک همیشگی ،رو همون نیمکت لعنتی به چشمام نگاه کرد و گفت:
این همه قشنگ بودن این رابطه من و میترسونه ... همه چی عین فیلما شده... زندگی واقعی اینجوری نیست که... باید منطقم این وسط یه جایی داشته باشه... من میترسم... اگه نشه چی؟ اگه بعدا جدایی سخت ترشه چی؟
نگاش کردم... وضع من فرق داشت... ترس کجا بود وقتی کل وجودم پر از عشقش بود؟؟ همه ی حسمو ریختم تو چشمامو گفتم:
حیف این همه قشنگی نیست؟؟ با این فکرا خرابش نکن...بزار تجربه کنیم... اگه بکشی عقب حسرتش تا ابد میمونه ها!
قبول کرد...نگاهش پر تردید بود ولی قبول کرد... یه شب دیگه گفت:
این همه عشق تو چشمای تو من و میترسونه...نگام که میکنی تنم میلرزه...!
نمیدونم چه توقعی داشت! اینکه عشقموکم کنم؟؟ احمقانه بود ولی انگار واقعیت داشت!
من پر از عشق بودمو اون پر از ترس ... هرچی من بیشترمیخواستم اون بیشتر میترسید... شاید اگه قبلا بهم میگفتن یکی از دوست داشتن ترسیده ازته دل بهش می خندیدم ولی حالا عذاب شبو روزم شده بود ترسیدن کسی که من از نبودنش وحشت داشتم!
نمیدونم چرا نه خواستن من کم میشد نه ترس اون... آخرش عشقم حریفش نشد و یه شب دیگه تردیدو گذاشت کنار ... مصمم شده بود واسه رفتن... دیگه نشد نگهش دارم... رفت... له شدنمو دید ولی رفت... حتی حاضرنشد قبل رفتن ببینتم... نگفت چرا ولی میدونستم از حس چشام میترسه... ازاینکه پابند نگاهم بشه...
من موندمو دلی که هرکاریش میکردم نمی فهمید به یه ترس لعنتی باخته... تو کتش نمی رفت گاهی وقتا بعضی چیزا شدنی نیست... خیلی گذشت تا قبول کنم رفتنشو... تابفهمم میشه انقدر احمقانه عاقل بود و انقدر بی دلیل رفت... مطمئن بودم برمیگرده... اعتقادم این بود که کساییکه میرن یه روز یه جایی پشیمون میشن و دلتنگ...
اما حالا منم میترسیدم!
میترسیدم وقتی میاد و نگاهش میکنم... وقتی باهاش چشم تو چشم میشم... بازم بترسه... ترسی که این بار بنظرم منطقی بود...
چون هرجور نگاه کنیم سردی نگاه دختری که یه زمان با نگاهش می پرستیدتت ترس داره... اما باز منتظرم!
می دونم که میاد... شاید خیلی دیر... ولی میاد... این بار ترس واقعی رو نشونش میدم...
این بار جلوش وایمیسمو بدون اینکه صدام بلرزه میگم من بچه نبودم... فقط عاشق بودم!
احمق نبودم...فقط میخواستم واسه عشقم بجنگم!
حالا برو ... برو و با منطقی زندگیتو بساز که به خاطرش پا رو عشقم گذاشتی...!
برو و یادت باشه عاقل بودنت احمقانه تر از عشق من بود...
#زهرا_عاصم_آبادی
شما را به آنچه میپرستید قسم میدهم،
جرئتِ خوشحال کردنِ یک نفر غیر از خودتان را اگر ندارید
سمتِ رابطه نروید!
باور کنید که:
دوستت دارمهای بیاساستان را صادقانه باور میکند
و کاخ رویاهایش را با شما بنا میکند!
با بیعرضگیهایتان زندگی یک نفر را تباه نکنید!
بگذارید از زندگیاش لذت ببرد
دورِ رابطه را «با قلمِ قرمز خط بکشید...!»
همین بیعرضه بودنتان نابود میکند
تمامِ قلب و اعتماد و وجود یک نفر را
از او فاصله بگیرید
از دور نگاهش کنید
همیشه بدست آوردن به معنای خوشبختی نیست...
#مصطفی_ساداتی
آدمهایی که واقعا می روند
هیچ وقت چمدان ندارند ...
این داستانِ کشیدن چمدان از زیر تخت و پرت کردن لباسها از کمد،
فقط مال آدمهایی ست که دیر یا زود یا بر می گردند و یا با آرزوی برگشتن زندگی می کنند!
وگرنه دل بریده بویی از گذشته را هم لایق بردن نمی بیند... آدمهایی که واقعا می روند
صدا به اندازه ی داد زدن ندارند ...
این داستانِ دعواهای بلند و کش دار،منت های بی دنباله، فقط مال آدم هایی ست که بی آنکه بخواهند، می روند...
می روند و اگر قول دادن و خوب شدن را بلد باشی زود برمی گردند وگرنه دل بریده قدر کلمه هم ،هم صحبتِ لایق ندارد!
آدمهایی که واقعا می روند
دنبال خراب کردن چیزهای مانده نیستند ...
جار زدن و رسوایی پیش دیگری فقط مال آدمهاییست
که هنوز به ماندن خود امید دارند
وگرنه دل بریده بخیل ِ هیچ کجای زندگی ِ کسی نیست ... !!!
#عادل_دانتیسم
تنهایی هیولای عجیبی است
روزهای هفته را می بلعد؛
غروب جمعه بالا می آورد!
#مرتضی_حیدری
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که دستَمُ بگیره بِبَرََدم توو آسمونا چَرخَم بده؛ ستارهها از شرمْ آب بِشن بریزن توو دریا."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که ارزشِ عمریرو داشته باشه که پاش صرف میکنم. دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموششِه؛ ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا؛ خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْشِه. دوستی که نَفَس باشه؛ اگه نباشه آدم کبودشِه بمیره!"
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که دستِشُ بگیرم بِبَرَمِش توو گُلِستونِ هزارگُلْ تابِش بدم؛ گُلا از خجالت سرخ بشن، پَر بریزن روو خاک."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که دستَمُ بگیره باهام بیاد توو جاده؛ غبارا شَرم کنن از رَدِّ قدمهاش؛ خاک بِشَن بِشینَن روو زمین."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که مسوولِش باشم؛ پاش آب بریزم؛ دورش تَجیر بِکِشم؛ شبپَرههارو ازش دوور کنم. گلی که مسوولم باشه؛ پام آب بریزه..."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که از جاده نترسه. مقصدْ آخرِ دنیام که باشه، کفشهاشُ وَر بِکِشه باهام بیاد و کم نیاره." گفت: "وِل معطلی! اونیکه دنبالِشی روو زمین پیداش نمیکنی. باس بِری توو ابرا؛ توو خیالا؛ توو رؤیاهات دنبالِش بگردی. خودتُ خسته نکن رفیق!"
گفتم: "چی؟ گفتی رفیق؟"
گفت: "بی خیال!"
#رضا_کاظمی
دلت که میگیرد از مخاطب خاصت
فراری می شوی از شبکه های اجتماعی...
حق داری
قبل تر ها که شبیخون این شبکه ها پایه های رابطه ها را نلرزانده بود
نامه می نوشتیم به هم
تلفن می زدیم
بحث می کردیم
قهر می کردیم
یک رابطه دونفره بود و بس
پای دوستان دیگری وسط نبود از اقصی نقاط دنیا
تو بودی و دلبرت
دلبرت بود و تو...
ظهور عکس ها و استاتوس های زیر آن
باز شدن پای آدم های ناشناس که بعدن لقب دوست اجتماعی به خود گرفتند
کامنت های عجیب و غریب، با منظور و بی منظور
جمع شدن تمام حواست به صفحه مانیتور
پست کردن درد و دل های خصوصی
به اشتراک گذاشتن عکس های خصوصی تر
و ظهور عجیب استیکرهایی که شدند راوی حال درونمان....
مدل شدیم
عکاس
نویسنده
شاعر...
و دیگر خودمان نبودیم
رابطه هامان ولنگار
دل هامان زنگ زده
و پای هر عکس قلبی و بوسی کاشتیم بی آنکه یک لحظه فکر کنیم آیا حق این کار را داریم....؟
و چه دل های عاشقی را لرزاندیم با این بی ملاحظگی ها...
چه رابطه ها را خراب کردیم
چه ها کردیم و چه ها که نکردیم....
یادش بخیر
آن روزها که از مدرنیته عقب مانده بودیم و مخاطب خاص نداشتیم،
یک عشق خالص داشتیم
#پریسا_زابلی_پور
نه اینکه حرفی نباشد
هست!
خیلی هم هست ...
اما عاشق ها می دانند؛
"دلتنگی" به استخوان که برسد؛ میشود سکوت!
#مصطفی_غلامی
اگر مدعی هستید که دوستش دارید
نمیخواهد کار خارق العاده ای بکنید
در دنیای شلوغ امروز
که هیچ کس حوصله ی هیچ کس را ندارد
گوش شنوای حرف هایش باشید
آدم گاهی دلش میخواهد
بدون اینکه خودش را سانسور کند
بی پروا حرف بزند
برای کسی که قضاوت کردن بلد نیست!
#علی_سلطانی