بگو دوستت دارم تا زیبائیم افزون شود
که بدون عشق تو زیبا نخواهم بود
بگو دوستت دارم تا سر انگشتانم
طلا شده، و پیشانیم مهتابی گردد
بگو دوستت دارم تا زیبائیم افزون شود
که بدون عشق تو زیبا نخواهم بود
بگو دوستت دارم تا سر انگشتانم
طلا شده، و پیشانیم مهتابی گردد
هر زمان که از جور روزگار
و رسوایی میان مردمان
در گوشه ی تنهایی بر بینوایی خود اشک می ریزم
همسفر
در این راه طولانی که ما بیخبریم
و چون باد میگذرد
بگذار خرده اختلافهایمان با هم باقی بماند
خواهش میکنم ! مخواه که یکی شویم ، مطلقا
ای روح مسکین من
که در کمند این جسم گناه آلود اسیر آمده ای
و سپاهیان طغیان گر نفس، تو را در بند کشیده اند
عاشقان یکدل
در تاریکی شب نیز راه کوی یار را گم نمی کنند
کاش لیلی و مجنون زنده می شدند
تا من راه عشق را به آنان دهم
"یوهان ولفگانگ فُن گوته"
مردن امر ساده ای ست
و از زندگی کردن بسیار آسان تر است
تمام خفقان مرگ
در مقابل یک شک
در مقابل یک حرص
اگر این شعر را خواندی
دستی که آن را نوشته است به یاد نیاور
زیرا من به قدری تو را دوست دارم