شعر گفتم عاشقش سازم ولی آن سنگدل
قدر یک صد آفرین حتی عنایت هم نکرد

صد هزاران بار گفتم، بوسه زن یارا لبم
آن چنان بیزار بود حتی جسارت هم نکرد

خواستم زین شور بختی بر بیابان سر نهم
پای زین تصمیم دل حتی اطاعت هم نکرد

بس هنرها داشتم که شهره عالم شود
دوست قدر ارزنی از من حمایت هم نکرد

گفتم از عشق به او که همه دنیایم بود
لحظه ای بر ماندنم حتی سماجت هم نکرد

من مراعات دلش را کردم اما یار من
حرمت این عشق را حتی رعایت هم نکرد

""