من از این همه
تنها آغوشی می خواستم
که ترانه ی ناامیدی هایم
میان گرمایش آب شود و فرو ریزد
همین یک بهانه کافی بود
برای تکرار این اشتباه
برای تکرار عشق
خطوط نگاهت برای ترانه هایم جای خالی نداشت
دریا سرابی بیش نبود
آن امواج لرزان
به صحرایی سوزان ختم می شد
تن به سراب این دریا زدن
پوستم را سوزاند و هزار پاره کرد
زمان خوبی برای عاشقی نبود!
اما عاشقی هیچگاه اشتباه نبود
دوباره شروع خواهم کرد
دوباره از نو عاشقت خواهم شد
مثل هزاران شبی که گذشت...
دیگران راه را دیدند و من، مقصد را
حالا اما ایستاده ام
چون کوه
تاوانم هر چه باشد، باشد!
راهی که به تو ختم شود
ارزش پیمودن را دارد...
و میدانم که روزی بالاخره
بوته محبتم، جوانه خواهد زد
و گل خواهد داد
گل هایی با شمیم یاس
پر از بوی خدا
و آنگاه بر این راه
در آن سوی افق
نمایان خواهی شد
با دشتی سرسبز از یاس های خوشبو
در سینه ات...
آری، محبت همیشه جوانه خواهد زد
تا خوشبختی دوباره، فاصله ای نیست
و این عشق مظلوم، دوباره سربلند خواهد شد...
"حصار آسمان"