حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۵۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیوانه» ثبت شده است

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
در گوشه ی دل هیچ رُخی خانه ندارد

در گوشه ی دل هیچ رُخی خانه ندارد

در گوشه ی دل هیچ رُخی خانه ندارد
چون این دلِ من جز غمت افسانه ندارد

با یادِ تو دل پر بکشد کُنج خرابات
زیرا که در آن جا من و بیگانه ندارد

ای آن که مرا در همه عالم بشکستی
بی روی تو این دل سرِ دیوانه ندارد

با هر که دمی می زدمی کُنجِ خرابات
دیدم که دگر میل به میخانه ندارد

گفتم که دلا از منِ مسکین چه خواهی؟
گفتا دگرش هیچ به این خانه ندارد

زین جام که از دستِ جفای تو گرفتم
هرگز دگرم دل، غمِ جانانه ندارد

برخیز شباهنگ که این رسم بماند
زیرا که کسی عشق چو پروانه ندارد


#(ک)_شباهنگ

۱۱ دی ۹۵ ، ۰۹:۰۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۶ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
دنبال کسی باش که خیر تو بخواهد

دنبال کسی باش که خیر تو بخواهد

دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش
سرگرم خودت، عاشق احوال خودت باش

بگذار حسودان همه عیب تو بگویند
باور مکن و دلخوش اقبال خودت باش


یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!

دنبال کسی باش که خیر تو بخواهد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!

پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش

صد سال اگر زنده بمانی گذرایی
پس شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش



#الهام_سامی

۰۶ دی ۹۵ ، ۱۷:۰۰ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
نیست هر دل، لایق احسان غیب

نیست هر دل، لایق احسان غیب

عشق اول می کند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات

عشق چون در سینه ات مأوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند

می‌شوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود

عشق رامِ مردم اوباش نیست
دام حق، صیاد هر قلاش نیست

در خور مردان بود این خوان غیب
نیست هر دل، لایق احسان غیب

عشق کِی همگام باشد با هوس؟
پخته کِی با خام گردد همنفس؟

عشق را با کفر و با ایمان چه کار؟
عشق را با دوزخ و رضوان چه کار؟

عشق سازد پاکبازان را شکار
کِی به دام آرد پلید و نابکار؟

زنده دل‌ها می‌شوند از عشق، مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست؟

عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی، عشق کی پیدا بود؟

عشق می‌جوید حریفی سینه چاک
کو ندارد از فنای خویش باک

عشق در بند آورد عقل تو را
تا نماند در دلت چون و چرا

عشق اگر در سینه داری الصلا
پای نِه در وادی فقر و فنا

عاشق و دیوانه و بی خویش باش
در صف آزادگان درویش باش



"مولانا"

۰۴ دی ۹۵ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
به یغما رفت آن ایمان...، خداحافظ

به یغما رفت آن ایمان...، خداحافظ

لیلا، منیژه، ویس، عذراجان! خداحافظ
دار و ندار آکل ای مرجان! خداحافظ

یک روز این دلدادگیها باورم بودند
اما به یغما رفت آن ایمان...، خداحافظ

من می روم، باشد! برو خوش باش بعد از من
با گرگ پیرت دختر چوپان، خداحافظ

من می روم اما پس از من خوش نخواهی دید
جوری که بعد از لطفعلی کرمان...! خداحافظ

عشق آب و نان شاعران را وقف شاهان کرد
ای سفره خالی از آب و نان! خداحافظ

این برنو را جا می گذارم تا بدانی که
از زندگی خسته ست باقرخان... خداحافظ

#کاظم_ذبیحی_نژاد

۳۰ آذر ۹۵ ، ۲۱:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
روبروی منِ دیوانه، نفر جمع مکن

روبروی منِ دیوانه، نفر جمع مکن

رازداری کن و از من گله در جمع مکن
باز بازیچه مشو، بارِ سفر جمع مکن

با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
خویش را مایه ی دلگرمی هر جمع مکن

به گناهی که نکردم، به کسی باج مده
آبرویی هم اگر هست بخر، جمع مکن

ترسم آسیب ببیند بدنت، دورِ خودت
این همه هرزه ی آلوده نظر جمع مکن!

آخرین شاخه ی تو، سهم عقابی چو من است
روی آن چلچله و شانه بسر جمع مکن!

تا برآمد نفسم، جمعِ هوادارت سوخت
روبروی منِ دیوانه، نفر جمع مکن

 

"کاظم بهمنی"
غزلی از  کتاب عطارد

۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۰:۰۰ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی

یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی

یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی
لیلا چرا پیراهن زیبا تنت کردی ؟!
 
فرعون شهرم ، دل به دریا زد همان شب که
جادوگری با چشم های روشنت کردی

تو دخت چنگیزی که ما را مثل نیشابور
آواره ی دیوار چین دامنت کردی

من بچه بودم ، خوب و بد قاطی شد از وقتی
شوری به پا آن شب تو با رقصیدنت کردی

ما دست کم ، یک کوچه با هم رد پا داریم
یادی اگر از پرسه های با مَنَت کردی

دریا بیا ، آغوش شهر ساحلی باز است
ساحل نمیداند چه با پاروزنت کردی

بانو ! نمیگویی خدا را خوش نمی آید !؟
یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی

 
 "محمد سعید مهدوی"

۰۸ آبان ۹۵ ، ۱۴:۰۰ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ق.ظ حصار آسمان
تو با قلبِ ویرانه ی من چه کردی؟

تو با قلبِ ویرانه ی من چه کردی؟

تو با قلبِ ویرانه ی من چه کردی؟
ببین عشقِ دیوانه ی من، چه کردی؟

در ابریشمِ عادت، آسوده بودم
تو با حالِ پروانه ی من چه کردی؟

ننوشیده از جام چشمِ تو مستم
خمار است میخانه ی من، چه کردی؟

مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرتِ شانه ی من چه کردی؟

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده، با خانه ی من چه کردی؟

جهانِ من از گریه است خیسِ باران
تو با سقف  کاشانه ی من چه کردی؟

"افشین یدالهی"

۰۵ آبان ۹۵ ، ۰۶:۴۲ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان