کمی تلنگر هم بد نیست ....
مگر چگونه زندگی میکنیم که تا کسی میمیرد میگوییم : راحت شد؟!
خانه های بزرگ اما خانواده های کوچک داریم
مدرک تحصیلی بالا اما درک پایینی داریم
کمی تلنگر هم بد نیست ....
مگر چگونه زندگی میکنیم که تا کسی میمیرد میگوییم : راحت شد؟!
خانه های بزرگ اما خانواده های کوچک داریم
مدرک تحصیلی بالا اما درک پایینی داریم
از رها کردن نترس...
باور کن هیچ کس نمی تواند
چیزی که مال توست را از تو بگیرد
حسّ و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همه ی فرضیه ها ریخت به هم!
زندگی، خالی و بیهوده و پر تکرار است
دلخوشی اندک و دلتنگ شدن بسیار است
یک نفر خفته، در آغوش نگارش، اما
یک نفر از غم معشوقه ی خود، بیدار است
زندگی "باغی" است...
که با عشق "باقی" است.
"مشغول دل" باش ... نه "دل مشغول".
بیشتر "غصه های ما" از"قصه های خیالی ماست".
پس بدان اگر "فرهاد" باشی
همه چیز "شیرین" است!
من که از دنیای وانفسا و فانی غافلم
پس چرا در بند یارم؟ عاقلم یا جاهلم؟
گر چه با من، بی سبب ناسازگاری میکند
من به این ناسازگاری، همچنان هم مایلم
لذتِ مرگ نگاهیست به پایین بردن
بین روح و بدنت فاصله تعیین کردن
نقشه میریخت مرا از تو جدا سازد اشک
نتوانست، بنا کرد به توهین کردن