بدبختی ما در رابطه ها این است که میترسیم
از حرف زدن
از خودمان بودن
مطلوب او می شویم و خودمان را فراموش میکنیم
بدبختی ما در رابطه ها این است که میترسیم
از حرف زدن
از خودمان بودن
مطلوب او می شویم و خودمان را فراموش میکنیم
بنا کن رسم دلداری، دل و جان دادنش با من
بده پیغام خود از دور اشارت کردنش با من
بسوزان هرچه میخواهی ولی دل را نوازش کن
بپا کن آتش عشقت، سیاوش بودنش با من
رها کن دود آتش را ولی یاد مرا هرگز
سیه کن آسمان با دود، نیلی کردنش با من
تو و دل دادن دریا، من و دنیایی از رؤیا
بزن کشتی به طوفانها به ساحل بردنش با من
ز هر دردی دری بگشا به هر آهنگ شادی کن
بزن بر تار و پود دل، مرتب کردنش با من
بمان بیدل ، بگو از دل، دل از دلواپسی کم کن
تو وا کن سفره ی دل را صبوری کردنش با من
"احمدرضا کاظمی"
خدا قسمت کند یک شب ؛ به هجران مبتلا گردی !
کمی با درد جان سوز دل من ؛ آشنا گردی !
خدا قسمت کند یک شب ؛ بمانی منتظر شاید
بفهمی حال زارم را ؛ دگر بی مدعا گردی !
شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد؟
هرچه خوبی بکنی با دل تو بد باشد؟
تو به ایمان برسی اینکه کسی جز او نیست
او بعکس تو به هرچیز مردد باشد؟
مثل آن لحظه که حفظِ غمِ ظاهر سخت است
ماندن چشم به دنبالِ مسافر سخت است
چشمهایت ، دل من ، کار خدا ، یا قسمت
و در این غائله تشخیصِ مقصّر سخت است
عشق باید بر دلت افتد عزیزم، زور نیست
هیچکس بر اینکه معشوقت شود، مجبور نیست
اینقدر بالا و پایینت پریدن بهر چیست
گر مقرر باشدش دیدن، ببیند کور نیست
ای ساقیا مستانه رو، آن یار، را آواز ده
گر او ،نمی آید ،بگو آن دل که بردی ،باز ده
افتاده ام، در کوی تو، پیچیده ام بر موی تو
نازیده ام، بر روی تو، آن دل که بردی باز ده