۷۲۳ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است
پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
دلگیرم و دلتنگم و دل سرد و دل آشوب
فرمانده ی شرمنده ی یک لشگر مغلوب..
فرعون به گل مانده ی افسانه ی نیلم
هر بار که شود گوشه ی چشمان تو مرطوب
تا اینکه بفهمیم که از ماست که بر ماست
هیزم شکن دهر تبر ساخته از چوب
از دست دلم شاکیم ای عشق تو داور
من تن به مدارا بدهم یا که به سرکوب
دل زنده به عشق تو ام اما به چه صورت
مانند مسیحی که به نا حق شده مصلوب
#امیر_سهرابی
۲۷ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
ما گنهکاریم، آری، جرم ما هم عاشقی است
آری، اما آن که آدم هست و عاشق نیست، کیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن ای دل کار دشواری است، نیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لب بی خنده باید جای خندیدن گریست
زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است
آن که عاشق نیست، هم اینجا هم آنجا دوزخی است
عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است
می توان ای دوست بی آب و هوا یک عمر زیست؟
تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب
بر در و دیوار می پیچد طنین چیست؟ چیست؟
#قیصر_امین_پور
۲۶ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
دنیا بدون عشق، چه دنیای مضحکی است
شطرنج مسخره ست زمانی که شاه نیست
در عشق آنکه یکسره دل باخت، برده است
در این قمار صحبتی از اشتباه نیست
#علیرضا_بدیع
تو را باید کمی بیشتر دوست داشت
کمی بیشتر از یک همراه
کمی بیشتر از یک همسفر
کمی بیشتر از یک آشنای ناشناس!
تو را باید...
اندازه تمام دلشوره هایت
اندازه اعتماد کردنت
تو را باید با تمام حرف هایی که در چشمانت موج میزند
با تمام رازهایی که در سینه داری دوست داشت
تو را باید همانند یک هوای ابری
یک شب بارانی
یک آهنگ قدیمی
یک شعر تمام نشدنی
همانند یک ملو درامِ کلاسیکِ عاشقانه ی فرانسوی
همانند یک آواره ی عاشق دوست داشت!
تو را باید هنگامی که موهایت را تاب میدهی
هنگامی که پشت پنجره ی اتاقِ خاطرات ات...
چشم میدوزی به برگ هایِ روانِ پاییز
هنگامی که دیوار شب را با سکوت ات میشکنی
هنگامی که آغوشی میخواهی از جنس آرامش
تو را باید فراتر از لمسِ تَن ات دوست داشت
فراتر از اختلالات هورمونی!
برای دوست داشتنت باید غرور را رها کرد!
#علی_سلطانی
۲۶ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
مثل آن جسم که از روح جدا می ماند
از منِ بعد تو یک مرده بجا می ماند
عشق بی حد به کسی داشتن آن خود کشی است
که به جان دادنِ در راه خدا می ماند
رفتنت حادثه ای بود که با دیدن آن
تا همیشه دهن پنجره وا می ماند
بد شکسته ست دلم ،این همه دلداری تو
آب دادن به گلی سوخته را می ماند
جای آزادگی احساس اسارت دارد
هر که از بند تو ای عشق رها می ماند
بی تو محکوم به بی وزنی ام و تا به ابد
هستی و نیستی ام روی هوا می ماند
می روی، بس که به این خانه تعلق داری
در دل آینه تصویر تو جا می ماند
#جواد_منفرد
۲۶ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۰
۵
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
با اینکه تمام تو سهمم نبود
نخواستم به غیر از تو عادت کنم
ته قصه رو خونده بودم ولی...
قسم خورده بودم حماقت کنم
#پویا_جمشیدی
از قدیم الایام می گویند
نکند بی مهابا دل ببندی و عاشق شوی...
مبادا دلتان حراجی دلِ این و آن شود
مبادا توی باتلاق عاشقی پایین کشیده شویُ
و راه فراری نداشته باشی
بیایید صادقانه بگوییم ..
آنچه که ترس دارد
و تو را تا ابد در خلوتِ خودت تبعید میکند
دل سپردن به آدم های اشتباه زندگیست...
آدم هایی که خالی از عشق اند...
پوچ از دوست داشتن اند...
و گرنه کجای جهان
یک شب مهتابیُ
یک دست زلفِ پریشانِ یارُ
عطر جامانده در آغوش
فراری میدهد کسی را...
#نفیسه_چگونیان
این طراحی هم مثل طراحی قبلی، تصویر پس زمینه از تولید به مصرف ارائه شده :)
۲۵ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
زهر مار و دوستش داری، ولم کن لعنتی !
درد و شب تا صبح بیداری، ولم کن لعنتی!
بعد از این دیگر نبینم تب کنی با یاد ِ او
خسته هستم از پرستاری، ولم کن لعنتی!
قهوه اش کم ترکمن چای ِ تو را بر باد داد؟
کوفت و چشمان ِ قاجاری! ولم کن لعنتی!
کور بودی و ندیدی بر سرش تور ِ سپید؟
رفته از یاد ِ تو انگاری، ولم کن لعنتی!
کم نشستی گریه کردی، خش به خش با برگها
پشت ِ آن ماشین ِ گلکاری؟ ولم کن لعنتی!
جز دو چشم ِ خیس ِ پُر حسرت که از تو دور شد
شد چه سهمت از وفاداری؟ ولم کن لعنتی!
باز بغ کردی نشستی گوشه ای با خاطرات
همصدا با چاردیواری؟ ولم کن لعنتی!
مرگ و دلتنگی! نکش این قدر آه از پشت ِ آه
مرده شوی ِ زیر سیگاری، ولم کن لعنتی!
"خسته ام من، مثل ِ مرغ ِ بی بال و پر.." دیگر بس است
خسته ام از بغض ِ "یسّاری"، ولم کن لعنتی!
من رفیق ِ دردهای ِ هر شب ِ تو نیستم
بیخیالم شو چه اصراری؟ ولم کن لعنتی!
شاعر دیوانه! پا بردار از روی ِ دلم
کم کن از دوش ِ جهان باری، ولم کن لعنتی!
آینه بشکن زد و گفت عاشقش هستی هنوز؟
شاهرگ با گریه گفت: "آری.. ولم کن لعنتی"!
#شهراد_میدری
نقاشی اثری از حامد الملک مشعشع المعانی :)
دیگه بهتر از این در نیومد. تخصص اصلی من منظره ست نه این چیزا
رنگ آمیزی با فتوشاپ صورت گرفته
۲۵ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
بگذار حسودان همه عیب تو بگویند
باور نکن و دلخوش اقبال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که خیر تو بخواهد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی گذرایی
پس شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش
#الهام_سامی
اصلاحیه: این شعر در فضای مجازی به نام اقبال لاهوری ثبت شده اما در اصل متعلق به خانم الهام سامی است. شعر در کتاب ایشان رویت شده. لطفا در انتشار این شعر، حتما نام شاعر رو هم ببرید تا به مرور این اشتباه برطرف بشه.
هزارمین پست حصار آسمان
۲۴ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۴
۰
حصار آسمان