معنای دوم عشق

روزی یکی از خانه های دهکده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به سوی خانه شتافتند. وقتی به کلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش کردن آتش به جستجوی آب و خاک برخاستند شیوانا متوجه جوانی شد که بی تفاوت مقابل کلبه نشسته است و با لبخند به شعله‌های آتش نگاه می‌کند.

شبی هست که نباشد پس از آن فردایی

یادمان باشد به دل کوزه ی آب
که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبّت بزنیم!

در حجم بودن عـشــق

در سایه ی یک نگـــاه
گاهی می توان دمی آسود
در جاری یک صـــدا
گاهی می توان غرق بودن شد

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

علم روانشناسی می گوید

علم روانشناسی می گوید :
وقتی یک نفر خیلی میخندد حتی برای چیزهای احمقانه و پیش پا افتاده، بدانید او از درون عمیقأ [ غمگین ] است
اگر یک نفر خیلی می خوابد بدانید که [ تنهاست ]
اگر یک نفر کم حرف می زند، سریع حرفش را می گوید و دوباره سکوت می کند بدانید [ رازی درسینه دارد ]
وقتی یک نفر نمی تواند گریه کند، بدانید [ ضعیف ] است
وقتی یک نفر با یک روال غیرعادی وحجم زیاد غذا می خورد، بدانید که [ تحت تنش ] است
وقتی یک نفر برای چیزهای کوچک گریه می کند یعنی [ رقیق القلب و معصوم ] است
وقتی یک نفر سریع بخاطر چیزهای کوچک عصبانی می شود یعنی [ درگیر عشق ] است

خدا کسی که احساسش کند، نداشت

هرکسی گمشده ای دارد
و خدا گمشده ای داشت
هرکسی دوتاست
و خدا یکی بود
و یکی چگونه می توانست باشد؟

وقتی که سیب نقره ای ماه می رسد

همواره عشق بی خبر از راه می رسد
چونان مسافری که به ناگاه می رسد

وا می نهم به اشک و به مژگان، تدارکش
چون وقت آب و جاروی این راه می رسد