از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب؟
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشب
پشت ستون سایه، روی درخت شب
میجویم اما نیستی در هیچ جا امشب
از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب؟
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشب
پشت ستون سایه، روی درخت شب
میجویم اما نیستی در هیچ جا امشب
من برای دوست داشتنت
مدت هاست آماده ام
اما
امان از تو
امان از زن ها
که همیشه
دیر حاضر می شوند
"شهریار بهروز"
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
بُوَد قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی، چه حاصل؟
"باباطاهر"
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه ی اول
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان
نامه ای در جیبم
و گلی در مشتم
غصه ای دارم با نی لبکی
سر کوهی گر نیست
اگر تو باز نگردی
امیدِ آمدنت را، به گور خواهم برد
و کَس نمیداند
که در فراق تو دیگر
چگونه خواهم زیست
چگونه خواهم، مُرد...
خسته ام بعد تو از این همه شب بیداری
دم به دم یاد تو و درد و غم و بیداری
برو هر جا بنشین پشت سرم حرف بزن
این چنین نیست ولی رسم امانت داری