۱۲۵ مطلب با کلمهی کلیدی «گلایه» ثبت شده است
پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
بعد از آن عشقی که درما اتفاق افتاده است
چشم هایت ظاهرا از اشتیاق افتاده است
فال لازم نیست حتی از خطوط دست هات
می توان فهمید بین ما فراق افتاده است
سوختم اما وجودم روشنی بخش تو شد
قدر یک هیزم که آغوش اجاق افتاده است
این در و آن در زدن چیزی برای من نداشت
مثل گنجشکی که در دام اتاق افتاده است
ترس از این "دوستت دارم" به ما محدود نیست
در تمام شهر انگار اختناق افتاده است
درد دارد نقش عاشق پیشه را بازی کنیم
بعد از آن عشقی که در بند نفاق افتاده است
"محمد نجفی نوکاشتی"
- پی نوشت: میتوانید دکلمه این شعر را با صدای مه لقا غلامپور از این [ لینک ] دانلود نمایید.
۱۱ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
من محبت میفروشم ، تو محبت میخری ؟
خسته از تنهاییم ، من را به همره میبری ؟
شاعری هستم شکسته ، مونس من دفترم
دفترم را میفروشم ، شعرهایم میخری ؟
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
شده تا نیمه ی شب در بزنی، وا نکنند؟
یا دری را شده با سر بزنی، وا نکنند؟!
پشت در، بید بلرزی و به جایی برسی
که تهِ فاجعه پرپر بزنی، وا نکنند؟!
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
ما آدمها
از لجی که داریم
هیچگاه
با خودمان آشتی نمیکنیم
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
دل شکسته اگر باز هم دلی باشد
بگو چگونه نگهبان قابلی باشد؟
چگونه در خودش این راز را نگهدارد؟
چگونه باز درین خانه گلی باشد؟
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۰۰
۰
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
حصار آسمان
حال من حـــــــال اسیریست که هنگام فرار
یادش افتاد کسی منتظرش نیست، نرفت!
۰۹ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۹
۲
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
شاخـه را محکـم گـرفـتـن این زمان بی فایده است
بـرگ می ریـزد، ستـیـزش بـا خـزان بی فایده است
بـاز می پرسی چـه شـد که عاشق جبـرت شـدم
در دل طـوفـان کـه بـاشی بـادبــان بی فایده است
۰۹ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰
۳
۰
حصار آسمان