يكشنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۰۹ ب.ظ
حصار آسمان
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
آن به هر لحظه تبدار تو پیوند منم
آنقدر داغ به جانم که دماوند منم
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چنبره زد کار به دستم بدهد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بند توام آزادم
بی تو بی کار و کسم، وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی، من مفلوک دو مشتم خالیست
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ساطورم
#علیرضا_آذر #امیرعباس_گلاب #بمب_جنون
قطعه ای از شعر #تومور2
۳۰ بهمن ۰۱ ، ۱۳:۰۹
۳
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
مثل آئینه مشو محو جمال دگران
از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز
آشیانی که نهادی به نهال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران
مرد آزادم و آن گونه غیورم که مرا
می توان کشت بیک جام زلال دگران
ایکه نزدیک تر از جانی و پنهان ز نگه
هجر تو خوشترم آید ز وصال دگران
#اقبال_لاهوری
۱۴ بهمن ۰۱ ، ۱۳:۰۰
۵
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۱۶ ب.ظ
حصار آسمان
ای پاسخ گرامی امّن یجیب ها
تعجیل کن به خاطر ما ناشکیب ها
چشم جهان به چشمه ی دستان سبز توست
جاری شو از ورای فراز و نشیب ها
تکلیف انتقام شهیدان به دوش کیست؟
خون مسیح مانده به روی صلیب ها!
برخیز و بزم شب زدگان را به هم بزن
ای آشنا به ندبه و اشک غریب ها
تعجیل کن به خاطر صدها هزار چشم
ای پاسخ گرامی امن یجیب ها
#نغمه_مستشار_نظامی
۱۳ خرداد ۰۱ ، ۲۰:۱۶
۴
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۳۴ ب.ظ
حصار آسمان
نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهش ها درین خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم
زبانبازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد
چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد
الا ای آتشین پیکر! برآی از خاک و خاکستر
خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد
زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم
زهی این عشق عاشق کش که عهد بی زمان دارد
ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل
که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد
درونها شرحه شرحه ست از دم و داغ جداییها
بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون فشان دارد
دهان (سایه) میبندند و باز از عشوهٔ عشقت
خروش جان او آوازه در گوش جهان دارد
#امیر_هوشنگ_ابتهاج
۰۳ خرداد ۰۱ ، ۲۰:۳۴
۳
۰
حصار آسمان
شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۸:۳۳ ب.ظ
حصار آسمان
رفت آن سوار کولی، با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب، تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانهات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
خاموش مانده اینک، خاموش تا همیشه
چشم سیاه چادر، با این چراغ مرده
رفت آنکه پیش پایش، دریا ستاره کردی
چشمان مهربانش، یک قطره ناسترده
در گیسوی تو نشکفت، آن بوسه لحظهلحظه
این شب نداشت ــ آری ــ الماس خردهخرده
بازیکنان ز گویی، خون میفشاند و میگفت
روزی سیاهچشمی، سرخی به ما سپرده
میرفت و گرد راهش، از دود آه تیره
نیلوفرانه در باد، پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را، گیسو به باد دادی
رفت آن سوار با خود، یک تار مو نبرده
#سیمین_بهبهانی
۳۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۰:۳۳
۳
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۳۸ ب.ظ
حصار آسمان
حسرتی بود دلم، حیف که آغاز نشد
ماند بر شاخه ی ترسویی و پرواز نشد
ماند در کودکی شرم و هی بازی کرد
خواست هی قهر کند، بغض کند، ناز نشد
مثل صندوقچه ای حرف دلم پنهان بود
در گوشی به همه گفتمش و راز نشد
عشق، مثل همه یکبار سراغم آمد
ماند در حنجره، پرپر شد و آواز نشد
عمری از درد، غزل گفتم و در چشم همه
جز همین آدمک قافیه پرداز نشد
من همان پنجره ی رو به خیابان بودم
که شبی بسته شد و رو به کسی باز نشد
#مهدی_فرجی
۲۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۳:۳۸
۴
۰
حصار آسمان
جمعه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
ای که گفتی دین ندارم، لااقل آزاده ام
لااقل بسته است یک جایی سر قلاده ام
شهر مُهر بی نمازی زد به پیشانیم و من
با کسی چیزی نخواهم گفت جز سجاده ام
آبروی رفته ام ای کاش باد آورده بود
آنچه با زحمت به دست آوردم از کف داده ام
هیچکس هرگز نماز کاملی در من نخواند
مثل مسجد های متروک میان جاده ام
کاش سوزن بودم و یکروز می دیدی مرا
چیستم؟ کاهی که در انبار کاه افتاده ام
هرچه خواندم از کتاب زندگی دیگر بس است
امتحانت را بگیر ای مرگ من آماده ام
#حسین_زحمتکش
۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۰۰
۳
۰
حصار آسمان