می شود از امشب
قانون تازه ای در زندگی بنا بگذاریم؟
همواره بکوشیم
که قدری بیشتر از نیاز
مهربان باشیم
"فرزاد فرحبخش"
می شود از امشب
قانون تازه ای در زندگی بنا بگذاریم؟
همواره بکوشیم
که قدری بیشتر از نیاز
مهربان باشیم
"فرزاد فرحبخش"
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
دست خون آلود را
در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن، مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست!
فرض کن، یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرُست
فرض کن، جنگل بیابان بود از روز نخست!
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت
مرگ عشق!
گفتگو از مرگ انسانیت است...
"فریدون مشیری"
وقتی میای صدای پات از همه جادهها میاد
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه، لحظه دیدن میرسه
هر چی که جادهس رو زمین، به سینه من میرسه
ای که تویی همه کسم، بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم، به هر چی میخوام میرسم
وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟
گلهای خوابآلوده رو واسه کی بیدار بکنم؟
واسه کبوترای عشق دست کی دونه بپاشه؟
مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟
ای که تویی همه کسم، بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم به هر چی میخوام میرسم
عزیزترین سوغاتیه، غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه، دیدن و بوییدن تو
نه من تو رو واسه خودم، نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره منی، تو رو واسه نفس میخوام
ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم به هر چی میخوام میرسم
"اردلان سرافراز"
چقدر سکوت ...و اما راز دل چقدر هیاهو دارد
دنیای مرا گرفتند
عشقم را
و من همچنان ایستاده ام ...
ای امید شب های تارم
ای خدا ...
بازا و ببین از بنده ات چه مانده
به جرم عاشقی
به جرم بیدلی و دلدادگی
آه...
جوابم نکن مردم از نا امیدی
شاید عاشقم شی خدا رو چی دیدی?
خیال کن جواب منو دادی اما
عزیزم جواب خدا رو چی میدی?
همین جوری اشکام سرازیر میشن
دیگه از خودم اختیاری ندارم
من از عشق چیزی نمی خوام به جز تو
ولی از تو هیچ انتظاری ندارم
صبوریم کمه بی قراریم زیاده
چقدر بی قرارم من صاف وساده
عزیزم چقدر سخته دل کندن از تو
عزیزم چقدر تلخه کام من از تو
نزار زندگیم راحت از هم بپاشه
جوابم نکن مردم از بی جوابی
یه چیزی بگو پیش از اینکه بمیرم
به خوابم بیا پیش از اینکه بخوابی
شب از نیمه های زمستون گذشته
به خوابم بیا پیش از اینکه بمیرم
اگه پا به خوابم گذاشتی عزیزم
یه چیزی بگو بلکه آروم بگیرم
"حسین صفا"
"محسن چاوشی- جوابم نکن- آلبوم پرچم سفید"
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاکِ غمناکش
سازِ او باران، سرودش باد
جامه اش شولای عریانیست
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زر تار پودش باد
گو بروید، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد
باغبان و رهگذران نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور برویش برگ لبخندی نمی روید؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سربه گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونیست
اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصلها، پائیز ..
"مهدی اخوان ثالث"