چه غریبانه شبی است

هیچ کس با من نیست
مانده ام تا به چه اندیشه کنم
مانده ام در قفس تنهایی
در قفس می خوانم
چه غریبانه شبی است
شب تنهایی من

"سهراب سپهری"

نفسم می گیرد

تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفی نیست
اما
نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست !

"سهراب سپهری"

خوشه گندم بی گریستن هم می تواند آراسته باشد

به وقتی می اندیشم که دوستم داشتی
به زمانی که رفت
و درد به جای خالی اش نشست
پوستی دیگر بر این استخوان ها پوشیده خواهد شد

یعنی تو خری، من به مراتب ز تو خرتر!

کر و کور عشقیم؛ تو کر، من ز تو کرتر
تو خاک به سر هستی و من خاک به سرتر

گویند که عشاق جهان عقل ندارند
یعنی تو خری، من به مراتب ز تو خرتر!

"علیرضا فیاض"

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

تاکی به تمنای وصال تو یگانه 
اشکم شود ، از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید ، شب هجران تو یا نه ؟ 
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

هرگز نمی پرسم

من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟
قلب من و چشم تو می گوید به من : آری

"فریدون مشیری"

میانِ آشنایانِ جهان ، بیگانه ای کمتر

نباشم گر در این محفل ، چه غم ، دیوانه ای کمتر
خوش آن روزی ز خاطر ها روم ، افسانه ای کمتر

بگو برق بلاخیزی بسوزد خرمن عمرم
بگرد شمع هستی ، بی خبر پروانه ای کمتر