کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم
بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم
کاش می شد نروی یا که مرا هم ببری
تا که با چشم ترم این همه رسوا نشوم
کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم
بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم
کاش می شد نروی یا که مرا هم ببری
تا که با چشم ترم این همه رسوا نشوم
زندگی آهسته تر من خسته ام
کوله بار پاره ام را بسته ام
زخم پایم درد دارد٬ صبر کن
تا کسی مرهم گذارد٬ صبر کن
با هرکه وفا کردم صد جور و جفا دیدم
از غیر بدی دیدم ، از خویش خطا دیدم
بیمار فراوان و درمان نبود جز تو
هر سو که نظر کردم، محتاج شفا دیدم
دردم جوان ، زخمم کهن ، سوزم هویدا در سخن
دلدار من پیمان شکن ، بیچاره دل بیچاره من!
جسمم در آغوش هوس،جانم همه درد است وبس
بیچاره جان بیچاره تن،بیچاره دل بیچاره من!
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح!
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
از روز های سخت بی یاری گذشتم
از دل خوشی هایم به ناچاری گذشتم
بی چتر و بی باران و خیس از خاطراتت
از کوچه های سرد تکراری گذشتم
مارا دگر از فاصله ها هم گله ای نیست
زیرا که بجز فاصله ها فاصله ای نیست
تا از غم هجران دلارام بگفتیم
دیدیم پس از مرحله ها مرحله ای نیست