حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۷۲۳ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۱۳ ب.ظ حصار آسمان
جز این، کدام حرف را می توان اینهمه تکرار کرد؟!

جز این، کدام حرف را می توان اینهمه تکرار کرد؟!

جیرجیرک ها
یک کلمه بیشتر ندارند
با همان یک کلمه هم
بی شک، چیزی جز "دوستت دارم"
نمی گویند...
دیوانه که نیستند!
کدام حرف را جز این
می توان تا صبح بیدار ماند
و اینهمه تکرار کرد!

#رویا_شاه_حسین_زاده

انصافا این قطعه صوتی رو که گذاشتم بشنوید. روحتون تازه میشه :)
شنیدن این صدا توی شبهای خرداد و اردیبهشت خیلی آرامش دهنده ست
بعد از شنیدن، حستون رو بنویسید



[ دانلود ]

۱۵ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۱۳ ۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۲۶ ب.ظ حصار آسمان
عشق را زمزمه کافی ست، به آواز مگو

عشق را زمزمه کافی ست، به آواز مگو

گوش دل می شنود آنچه که در دل باشد
عشق را زمزمه کافی ست، به آواز مگو

آتشی در دلم انداخته چشمت که مپرس
پیش من حرفی از آن خانه برانداز مگو

روی زیبای تو کافی ست به شیدایی من
رحم کن با دلم و اینهمه با ناز مگو

من گرفتار غم عشق و تو درگیر سفر
به اسیر قفس از لذت پرواز مگو

این جهان چشم دریده ست، تو هم رازت را
پیش این پیرزن پشت هم انداز مگو

بگذر از آنچه که مویت به سر آورد مرا
شرح آن قصه دراز است، به ایجاز مگو

#علیرضا_بدیع

++ دوستان بخش مشاعره را دریابید :)
منوی وبلاگ

۱۵ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۲۶ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۲۳ ب.ظ حصار آسمان
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر

قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر

مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده
خسته ام خسته تر از آنکه بگویم چه شده
در خیالات بهم ریخته ى دور و برم
خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم
مى روم چشم ترم را به زیارت ببرم
تا از آن چشم نظر باز شکایت ببرم

ناممان منتسبش بود نمیدانستیم
جانمان در طلبش بود نمیدانستیم
خبر آمد همه جا شعر تو را میخواند
شعرمان ورد لبش بود نمیدانستیم

قول دادم برود از غزل آتى من
لطف کن حرف نزن قلب خیالاتى من
مشکلت با من و احوال پریشانم چیست ؟
قلب من تند نرو صبرکن آرام بایست
نفسم را به هواى نفسى تازه بگیر
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر
بخدا هیچ کسى مثل من آزرده نشد
مثل لب هاى تو انقدر ترک خورده نشد
هیچ کس مثل من از دست خودش شاکى نیست
از همین فاصله برگرد تو هم باکى نیست

فرق دارد دل من با دل تو عالمشان
در دهانم پر حرف است نمى گویمشان
به خودم سیلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان که همه فریاد زدند از غم شان

پشت وابستگى ام هست دلیلى که نپرس
منم و تجربه ى طعم اصیلى که نپرس
حرف دل را که نباید بگذارى آخر
این چه چشمان شروریست که دارى آخر ؟
چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید
قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید
حمله ى قرنیه ها را نپذیرم چه کنم ؟
من اگر دست تو را سخت نگیرم چه کنم ؟
هر چه من مى کشم از این دل نامرد من است
این غزل ها همگى گوشه اى از درد من است

#سید_تقی_سیدی

۱۲ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۳ ۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۰۲ ب.ظ حصار آسمان
کاش غیر از من و تو

کاش غیر از من و تو

نیمه جانی بر کف
کوله باری بر دوش
مقصدی بی پایان
قرن ها پشت افق
سحری سرگردان
که در آن آتش کم نور نگاهی تنها
سینه ی ساکت صحرای سحرگاهی را
مثل یک آینه رو به برهوت
پی سوسوی نگاهی دیگر
بی ثمر می کاود
وحشتی بیگانه، در سراپای وجود
لذتی پر آشوب، پای محراب سجود
در دل ویرانی، آخرین دلخوشی ام
چشم ویرانگر توست
خسته از جنگیدن
آخرین فرصت صلح
عشق عصیانگر توست
کاش غیر از من و تو
هیچ کس باخبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز
نوبت بازی دنیا نشود

#افشین_یداللهی

۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۰۲ ۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۱۸ ق.ظ حصار آسمان
چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام
نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن
من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم
تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى
مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام

شناختند مردمان من و تو را به این نشان
تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت
مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام

#سید_تقی_سیدی

همچنین بشنوید این شعر رو با صدای #سید_طه_صداقت: دانلود

۱۱ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۱۸ ۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۲۱ ق.ظ حصار آسمان
قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت

قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت

دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت

چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعله‌ای بود که لرزید ولی جان نگرفت

جز خودم هیچ کسی در غم تنهایی من
مثل فواره سر گریه به دامان نگرفت

دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
قصه‌ء عاشقی ما سر و سامان نگرفت

هر چه در تجربهء عشق سرم خورد به سنگ
هیچ کس راه بر این رود خروشان نگرفت

مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت

#فاضل_نظری

توضیح برنامه: هر چند میدونم اینجا اساتید برنامه نویسی زیادی هست، اما بهتره در مورد برنامه نوشته شده در تصویر کمی توضیح بدم. اگه در ابتدای حلقه دو دستور قرار میدادم که متغیر های i و  You رو هر بار از ورودی دریافت کنه، این برنامه با حالت واقعی عشق، کاملا برابر میشد! 
توضیح اینکه، تا زمانی حلقه اجرا میشه که مقدار j (که در هر مرحله یک واحد اضافه میشه)، از مقدار Love بیشتر بشه. اگر متغیرهای i و  You درون حلقه تغییر نکنن، مقدار Love به صورت تصاعدی میره بالا و هرگز شرط حلقه غلط نمیشه! پس حلقه تبدیل به یک حلقه بی نهایت میشه... (اگر کنار هم باشیم، عشق بی نهایت میشه!)
اما اگه با استفاده از دستورات ورودی، این متغیرها رو از ورودی دریافت کنیم و اگه یکی از متغیر ها صفر باشه، باز هم شرط حلقه غلط نمیشه! چون مقدار Love توی اون مرحله به حدی هست که فقط یکی از متغیرها به تنهایی بتونه در هر دور اجرای حلقه، نگذاره مقدار j از اون پیشی بگیره...
(یعنی اگر یکی از طرفین بازم عاشق بمونه، بازم عشق ادامه خواهد داشت!)
و اگر هر دو متغیر صفر باشن، بعد از مدتی مقدار j از مقدار Love بیشتر میشه و با غلط شدن شرط حلقه، حلقه پایان میپذیره و عشق دیگه در جریان نخواهد بود...

۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۲۱ ۱۲ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ۰۷:۱۵ ب.ظ حصار آسمان
با عشق ممکن است تمام محال ها

با عشق ممکن است تمام محال ها

خطی کشید روی تمام سوال ها
تعریف ها معادله ها احتمال ها

خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قائده ها و مثال ها

خطی دگر کشید به قانون خویشتن
قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها

از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
خطی به روی دفتر خط ها و خال ها

خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
با عشق ممکن است تمام محال ها

#فاضل_نظری

۲۴ آذر ۹۶ ، ۱۹:۱۵ ۲۵ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۲
حصار آسمان