چنگ میزنم به خیالت!
مشتم را که باز میکنم غمگینتر میشوم...
عطر دستهایت می پرد
کدام را نگه دارم؟
چنگ میزنم به خیالت!
مشتم را که باز میکنم غمگینتر میشوم...
عطر دستهایت می پرد
کدام را نگه دارم؟
حالمان بد نیست غم کم میخوریم
کم که نه هرروز کم کم میخوریم
آب میخواهم سرابم میدهند
عشق میورزم عذابم میدهند
اینقدرمرا از رفتنت نترسان
قرارنیست تا ابد باهم بمانیم
روزی هـــــــمه رفتــــنـــــی اند
ماندن به پای کسی معرفت میخواهد نه بهانه
روی این قفل نوشتند دعا می خواهد
من سپردم به خودش هر چه خدا می خواهد
رفتنت اول جولان نفس تنگی هاست
بنشین شهر دلش باز هوا می خواهد
روزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی؟!
"حسین پناهی"
ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺷـــــﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ!!
ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺨــــﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻢ!
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﯾﻮﻧــــﺠﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ،
اﻣــــﺎ ﺩﻟـــــﯽ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﻧﮑﻨﻢ!
قو، این پرنده با وقار از گذشته های دور به علت تک همسری و وفاداری به جفت خود و بخاطر مسائل دیگری که در ادامه گفته خواهد شد، به عنوان مظهر عشق و وفاداری در افسانه های تمامی ملت ها راه یافته و هر وقت به دنبال نمادی برای نشان دادن وفا باشند، قو را انتخاب میکنند.