من با توام میخواهم آغشته عطرتو زندگی کنم
این رد عطر توست کز حیرت بادهای شمالی
شب را به بوی بابونگی برده ست
تو کیستی که تاک تشنه ازطعم تو
به تبریک "مِی" آمده است؟
"سید علی صالحی"
من با توام میخواهم آغشته عطرتو زندگی کنم
این رد عطر توست کز حیرت بادهای شمالی
شب را به بوی بابونگی برده ست
تو کیستی که تاک تشنه ازطعم تو
به تبریک "مِی" آمده است؟
"سید علی صالحی"
کمی با من بنشین
تا در آن نقشه ی جغرافیایی عشق
تجدید نظر کنیم
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا
خبر از سرزنش خار جفا نیست ترا
رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست ترا
التفاتی به اسیران بلا نیست ترا
باز با ما سری از ناز گران دارد یار
نکند باز دلی با دگران دارد یار
آن وفایی که ز من دید اگر هم برود
چشم دل در عقبِ سر نگران دارد یار
"شهریار"
دلتـنگ توام جانا هردم که روم جـایی
با خود به سفر بردم یاد تو و تنـهایی
تمام خنده هایم را
نذر کرده ام
تا تو همان باشی
که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت
دلتنگی ام را به باد می سپارد...
"سید علی صالحی"
در خواب دیدم دلبرم ، خندید و من بوسیدمش
آرام چون پروانه ای ، رقصید و من بوسیدمش
همپا شدم با گام او ، با ناز و با ایهام او
با نم نم آوازها ، چرخید و من بوسیدمش