هیچ بیشه ای بی خاطره نیست
از هم آغوشی با بادها
و هیچ جنگلی عاشق نشده
مگر با بوسه های باران
تنها منم
که زنده مانده ام
در هوای تو
بی آنکه بپیجد
نفس هایت
در نفس هایم ...
#احمد_شاملو
هیچ بیشه ای بی خاطره نیست
از هم آغوشی با بادها
و هیچ جنگلی عاشق نشده
مگر با بوسه های باران
تنها منم
که زنده مانده ام
در هوای تو
بی آنکه بپیجد
نفس هایت
در نفس هایم ...
#احمد_شاملو
اگر این پَنجره در سینه یِ دیوار نبود
و کنارَم ، قَلم و کاغذ و خودکار نبود
چه بلا هایِ عجیبی به سرم می آمد
فرض کن داخل زندانی و سیگار نبود
آمد و .. شد همه ی دار و ندارم هر چند
بودن و رفتن او دست من انگار نبود
باز هم ، باد بهاری ، همه جا ، می پیچد
گُلِ سر کاش به موی تو گرفتار نبود
نکند دستِ کسی دست تو را لمس کند
کاش این دلهره اینقدر ، دل آزار نبود
رفتی و بعد تو در شهر جنایت ها شد
خنده ای روی لبم ، بعد تو در کار نبود
اگر این پنجره در سینه ی دیوار نبود
غزلی وصل به موهای تو این بار نبود
#سعید_شیروانی
دلم گرفته، به دلتنگیِ شبانه قسم
به گیسوان سیاه تو روی شانه قسم
تو بهترین غزل عاشقانه را با چشم،
سروده ای، به غزل های عاشقانه قسم
درخت های کهنسال با رسیدن تو
جوان شدند، به شادابی جوانه قسم
خلاف عامه ى مردم به عشق پابندم
به سنگ های شکیبای رودخانه قسم
فدائیان غم عشق و کشتگان فراق
نمرده اند! به غم های جاودانه قسم
#سجاد_سامانی
قول دادی بیایی
اما نیامدی،
و من عادتم شد کنار ساحل قدم بزنم
سنگ جمع کنم
برای پرنده ها دانه بریزم
و خیال ببافم!
حالا
اندازه خانه ای که نداریم
سنگ جمع کرده ام
نمی آیی؟!
#رضا_کاظمی
به جرم اینکه دلم آه هست و آهن نیست
کسی به جز تو در این روزگار با من نیست
نه یک ــ نه ده ــ که تو را صد هزار بافه ی مو
دریغ از این که مرا صد هزار گردن نیست
تو را چنان که تویی هیچ شاعری نسرود
« زنی چنین که تویی جز تو هیچ کس زن نیست»*
(مخاطبان عزیز! این زنی که می شنوید
فرشته ای است که البته پاک دامن نیست
که دست هر کس و نا کس دخیل ِ دامن ِ اوست
ولی رسالت ِ او مستجاب کردن نیست
طنین ِ در زدنش منحصر به این فرد است
که هیچ طنطنه ای اینقدر مطنطن نیست)
ــ خوش آمدی ... بنشین ... آفتاب دم کردم
که چای دغدغه ی عاشقانه ی من نیست
زمانه ای شده خاتون که هفت خوان از نو
پدید آمده اما یکی تهمتن نیست ...
به دور هر که بچرخی به دورت اندازد
اگر چه قصه ما قصه فلاخن نیست
تو را به خانه نیاورده ام گلایه کنم
شب است و وقت برای گلایه کردن نیست
بیا از این گله ها بگذریم و بگذاریم
زمان نشان بدهد دوست کیست...دشمن کیست...!
#علیرضا_بدیع
گاهی که نه
همیشه
به چیزی بیشتر از شنیدن
دوستت دارم محتاجم...!
به چیزی شبیه
آسوده چشم باز کن
هنوز هستم...
#هستی_دارایی
تو را در کدام خاطره جا گذاشتم
در کدام کنج دلم پنهانت کردم
که پیدایت نمی کنم
حتی در این شب
که بی تابم
گیسوانت را نفس بکشم
بیا دوباره به همان خانه برگردیم
که چراغش را روشن گذاشتیم
و پنجره اش باز بود
رو به بهارنارنج همان اتاق
که تو را در آن شناختم
تا خودم را فراموش کنم
آن روزها
چقدر برای پرواز آسمان داشتیم.
آن قدر ترا نفس می کشم
تا پیدایت کنم
دست های تو هنوز
بوی لیموی تازه می دهد.
#نیلوفر_لاری_پور
از کتاب: بی من فروغ نخوان