حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۷۲۳ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
تا تو بودی نفسم وام از این عشق گرفت

تا تو بودی نفسم وام از این عشق گرفت

صبر کن دسته گل تازه به آب افتاده!
زندگی پشت سرت از تب و تاب افتاده

عاشقی با تو فقط دردسری زیبا بود
بی تو از صورت این عشق نقاب افتاده

تا تو بودی نفسم وام از این عشق گرفت
بعد تو کار به میدان حساب افتاده

قسمتم نیستی ای سینی میناکاری
که منم کاسه ی از رنگ و لعاب افتاده

در پی ات می دوم و کودکی ام کفش به دست
و تو آن دسته گل تازه به آب افتاده


"علی صفری"

۰۸ دی ۹۵ ، ۱۷:۰۰ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
از چاه ریزش کرده یوسف درنمی آید

از چاه ریزش کرده یوسف درنمی آید

اگر چه درد زیباتر از این بر سر نمی آید
تو را می خواهم اما کاری از من برنمی آید

برادر کم ندارم سرنوشتم زیر و رو گردد
ولی از چاه ریزش کرده یوسف درنمی آید

نشستم باز امشب هم ردیفی استکان چیدم
خودم هم خوب می دانم کسی از در نمی آید

کلیدی را که پس دادی به دست مرگ خواهم داد
خیالت تخت جز یادت کسی دیگر نمی آید

همیشه عاشقی درد است! ناشکری نباید کرد
از این بدتر همیشه هست، از این بهتر نمی آید

کنارم نیستی، این درد را باور نخواهم کرد
اگر رفتی چرا بعد از تو عمرم سر نمی آید؟


"علی صفری"

۰۸ دی ۹۵ ، ۰۹:۰۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ حصار آسمان
قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد

قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد

خواستم دیر کنم دل نگرانم باشی
دست افتاده به دور چمدانم باشی!

تا ته جاده ی پاییز دویدم که شبی
به "زمستان" برسم تا "اخوانم" باشی

تا ته جاده ی پاییز تحمل کردم
زرد ماندم که تو یلدای خزانم باشی

به تماشای گل از دور قناعت کردم
قسمت این بود که در حد توانم باشی

قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد
شاهد کاستی و ضعف زبانم باشی
...

دو سه کبریت ته قوطی عمرم مانده
کاش تا دست به بعدی برسانم، باشی..


"علی صفری"

۰۷ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۹ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
زندگی کردن بی عشق، ادا اطواراست

زندگی کردن بی عشق، ادا اطواراست

عشق با اینکه کمی سرخوش و سهل انگار است
وقت یادآوری خاطره ها هوشیار است!

گریه های سرخود، خوب به من فهماندند
بدترین قسمت دلسوختگی، انکار است

تا خداحافظی اش هیچ نمی دانستم
زندگی بیشتر از مرگ مصیبت بار است

از همان روز که او رفت، خودم فهمیدم
زنده مانی خود مرگ است که بالاجبار است

دست ما نیست، فقط تجربه ثابت کرده
زندگی کردن بی عشق، ادا اطواراست
...

بخت هر جا که به دست کسی انگشتر داد
آن طرف قسمت دستان کسی سیگار است


"علی صفری"

۰۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۰ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۵۷ ب.ظ حصار آسمان
خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با این سخن ها

خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با این سخن ها

رفته ای چندی ست تا خالی شوی از ما و من ها
خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با این سخن ها

گریه کردم بی تو روی شانه های جالباسی
عطر تلخت مانده روی تک تکِ این پیرهن ها

بعد تو باد است حرف عالم و آدم به گوشم
پندهای پیرمردان، شایعات پیرزن ها

رفته بودی، مثل اشک از چشم ها افتاده بودم
با تو امّا باز افتاده ست اسمم در دهن ها

حوض بی ماهی، حیاط برگریزان، چایِ بدطعم
باز با گلپونه ها "من مانده ام تنهای تنها"


"علیرضا بدیع"

۰۷ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۷ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۶ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
دنبال کسی باش که خیر تو بخواهد

دنبال کسی باش که خیر تو بخواهد

دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش
سرگرم خودت، عاشق احوال خودت باش

بگذار حسودان همه عیب تو بگویند
باور مکن و دلخوش اقبال خودت باش


یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!

دنبال کسی باش که خیر تو بخواهد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!

پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش

صد سال اگر زنده بمانی گذرایی
پس شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش



#الهام_سامی

۰۶ دی ۹۵ ، ۱۷:۰۰ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ حصار آسمان
عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم

عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم

عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردم


تو که از صورت حال دل ما بی‌خبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم


ای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی
تو نبودی که من این جام محبت خوردم


تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم


عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردم


من که روی از همه عالم به وصالت کردم
شرط انصاف نباشد که بمانی فردم


راست خواهی تو مرا شیفته می‌گردانی
گرد عالم به چنین روز نه من می‌گردم


خاک نعلین تو ای دوست نمی‌یارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم


روز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم


"سعدی"

۰۵ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان