حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۷۲۳ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۳۸ ب.ظ حصار آسمان
از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم من

از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم من

دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارد
این گل خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد

این همه دیوانگی را با که گویم با که گویم
آبروی رفته ام را در کجا باید بجویم

پیش چشمم چون به نرمی میخرامی می خرامی
در درونم مینشیند شوکران تلخ کامی

نام تو چون قصه هر شب مینشیند بر لب من
غصه ات پایان ندارد در هزار و یک شب من

روی بالینم به گریه نیمه شب سر میگذارم من
از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم من

ای نهال سبز تازه فصل بی بارم تو کردی تو
بی نصیب و بی قرار و زار و بیمارم تو کردی تو

غم عشق تو مادرزاد دارم نه از آموزش استاد دارم
بدان شادم که از یمن غم تو خراب آباد دل آباد دارم

ای دریغا ای دریغا از جوانی از جوانی
سوخت و دود هوا شد پیش رویم زندگانی

با خودت این نیمه جان را این دل بی آشیان را
تا کجا ها تا کجا ها میکشانی می کشانی

ای نهال سبز تازه فصل بی بارم تو کردی تو
بی نصیب و بی قرار و زار و بیمارم تو کردی تو

طاقت ماندن ندارم آه ای دنیا خداحافط
میروم تنهای تنها ای گل زیبا خداحافظ

#حسین_صفا
متن آهنگ #ای_دریغا
#محسن_چاوشی

  • این آهنگ بسیار زیبا را می توانید از این لینک دانلود نمایید.
۱۹ تیر ۹۶ ، ۲۱:۳۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۵ ب.ظ حصار آسمان
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم

تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم

رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
 
واکرد درهای قفس را گفت: مختاری!
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم
 
بیزارم از وقتی که آزادم کند، ای وای!
روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم
 
این پا و آن پا کرد گفتم دوستم دارد
اما نگو سر در نمی آورده از کارم!
 
از یال و کوپالم خجالت می کشم اما
بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم
  
با خود نشستم مو به مو یادآوری کردم
از خواب های روز در شب های بیدارم
 
من چای می خوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح، عکس سایه و سعدی به دیوارم
 
#مهدی_فرجی
قرار نشد/ فصل پنجم

  • پی نوشت 1:
    فرصتی نمانده است ...
    بیا همدیگر را بغل کنیم !
    فردا یا من تو را می‏ کشم
    یا تو چاقو را در آب خواهی شست!
    همین چند سطر ...
    دنیا به همین چند سطر رسیده است !
    به این که انسان کوچک بماند بهتر است!
    به دنیا نیاید بهتر است ...
    اصلا این فیلم را به عقب برگردان
    آن ‏قدر که پالتوی پوست پشت ویترین، پلنگی شود
    که می‏دود در دشت‏های دور
    آن‏قدر که عصاها
    پیاده به جنگل برگردند!
    و پرندگان
    دوباره بر زمین …
    زمین … نه !
    به عقب‏ تر برگرد
    بگذار خدا
    دوباره دست‏هایش را بشوید
    در آینه بنگرد
    شاید ...
    تصمیم دیگری گرفت ...

    #گروس_عبدالملکیان

  • پی نوشت 2:

    چقدر شیرین است
    دیدنِ دو نفره هایتان
    لابلاى این شلوغ بازارِ رابطه ها!
    در عصرى که تعهد برایش تعریف نشده،
    بمانید براى هم...
    لطفاً!
    تا سالها بعد
    وقتى براى فرزندتان قصه ى شب میگویید
    داستانِ رسیدنتان را بشنود
    نه بلاتکلیفى
    نه عشق هاى بى سر و ته!

    #علی_قاضی_نظام

  • پی نوشت 3:

    یکی از نشانه های عشق حقیقی آن است که به تو عشق بورزند بدون اینکه شایستگی‌اش را داشته باشی.
    اگر زنی به من بگوید عاشق توام چون روشنفکری، محترم هستی، برایم هدیه می خری و ظرف ها را هم خوب می شویی، مرا ناامید کرده. چنین عشقی بیشتر عملی خودپسندانه به نظر می رسد.
    «چقدر دلپذیر است که بشنوی من دیوانه توام، هرچند که روشنفکر و محترم نباشی.»
     

    #میلان_کوندرا
    #آهستگی

۱۶ تیر ۹۶ ، ۲۲:۰۵ ۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
دفتر شاعر برای او مزار کوچکی ست...

دفتر شاعر برای او مزار کوچکی ست...

رفتن ما اتفاق ناگوار کوچکی ست
بازمی گردیم روزی، روزگار کوچکی ست

می گذاری گاه دور از تو جهان را حس کنم
لطف یا قهر است این؟! دورم حصار کوچکی ست

با مرور دوستی هایم به من اثبات شد
هر که جز تو دوستم شد، دوستدار کوچکی ست

در تو من دنبال چیزی ماورای شهرتم
شاعرت بودن برایم افتخار کوچکی ست

من برای عشق می میرم، برای شعر نه!
دفتر شاعر برای او مزار کوچکی ست...

چون "عطارد" گرد تو بیش از همه چرخیده ام
سوختم، شکر خدا عشقت مدار کوچکی ست

بارها از پیش رویت رد شدم صیاد پیر
می پسندیدی نمی گفتی شکار کوچکی ست

بعد ساعت ها نگاه و ذوق و ترس و شرم و شک
انتظار یک تبسم، انتظار کوچکی ست

با دعا شاید به دست آوردمت؛ چون با دعا
دستکاری کردن تقدیر کار کوچکی ست

#کاظم_بهمنی

۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۰:۰۰ ۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
چند دل نوشته

چند دل نوشته

💠 1 💠

جلوی آینه بایست
رو به روی خودت
و در فکر
به این نگاه کن
که مردان آهنین چگونه باید
زیباییت را در حرکت یک ضرب تحمل کنند
 
این چشمانت را برای دیدن گذاشته اند،نه جنگیدن
تو با چشمان مسلحت
چگونه حامی صلیب سرخ وُ صلیب عیسی ای
که تمام نگاه ها را به خودت میخکوب می کنی
 
چه با من،چه بی من
من،من نیستم دیگر حالا
مِن مِن
زیر این حجم-خالیِ-نبودن طبیعی ست
طبیعی ست
که پرتقال ها دلشان خون باشد
تو روی زمین وُ
آسمان سهم آنها
باز تو
باز زیباییت دیده می شود
ای جلوه ی جیوه ای
 
جلوی آینه بایست
روبه روی خودم
که تمام قد
از آن توام
و از این راز برایم پرده بردار
که چرا
که چگونه
وقتی تمام آینه ها می شکنند
از زیبایمان کاسته می شود 

 
#امیرحاجی_زاده

ادامه مطلب...
۱۰ تیر ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۴۳ ب.ظ حصار آسمان
از محبت چه بلاها به سرت می آید

از محبت چه بلاها به سرت می آید

هر که را دور کنی ، دورو برت می آید!
از محبت چه بلاها به سرت می آید

 

بنشینی دم در ، کوچه قرق خواهد شد
بروی جمعیتی پشت سرت می آید

 

تا که در دسترسی ازتو همه بی خبرند..
تا کمی دور شوی هی خبرت می آید!

 

دل به مجنون شدن خویش در آیینه نبند
صبر کن ، عاشق دیوانه ترت می آید!!

 

من آشفته به پای تو می افتم اما
موی آشفته فقط تا کمرت می آید

 

خون من ریخت نیفتاد ولی گردن تو
گردن من به مصاف تبرت می آید

 

روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی
یک نفر ضجه زنان پشت سرت می آید!

 

#کاظم_بهمنی
#پیشآمد

ادامه مطلب...
۰۸ تیر ۹۶ ، ۲۲:۴۳ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۴۴ ب.ظ حصار آسمان
هوای مملکتِ عاشقان سیاسی نیست

هوای مملکتِ عاشقان سیاسی نیست

رسیده‌ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم‌ها قیاسی نیست

 

خدا کسی‌ست که باید به دیدنش برویم
خدا کسی که از آن سخت می‌هراسی نیست

 

فقط به فکرِ خودت باش، ای دلِ عاشق
که خودشناسیِ تو جز خداشناسی نیست

 

به عیب‌پوشی و بخشایشِ خدا سوگند
خطانکردنِ ما غیرِ ناسپاسی نیست

 

دل از سیاستِ اهلِ ریا بکن، خود باش
هوای مملکتِ عاشقان سیاسی نیست

 

#فاضل_نظری

۰۷ تیر ۹۶ ، ۲۳:۴۴ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۳:۵۱ ب.ظ حصار آسمان
ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟

ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
 
هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که، وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
 
همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
 
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی آنرا را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
 
می روم … اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
  
«او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
 
آه… آری… این منم… اما چه سود
«او» که در من بود دیگر نیست، نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
«او» که در من بود آخر کیست، کیست؟
 
#فروغ_فرخزاد
از مجموعه: #دیوار

 

  • پی نوشت 1:

    در من
    دیوانه ای جا مانده
    که دست از
    دوست داشتنت بر نمی‌دارد!
    با تو قدم می‌زند
    حرف می‌زند
    می‌خندد
    شعر می‌خواند
    قهوه می‌خورد
    فقط نمی‌تواند
    در آغوش بگیردت ...
    به گمانم
    همین بی آغوشی
    او را
    خواهد کشت ...

    #مریم_قهرمانلو

  • پی نوشت 2:

    شعر و
    بغض و
    اشک
    کفافِ رفتنت را نمی دهند
    باید
    سرِ فرصت
    برایت
    بمیرم ...

    #مریم_قهرمانلو

  • پی نوشت 3:

    کاش
    یکی پیدا شود
    به پاهایت
    آمدن را یاد بدهد...

    #مریم_قهرمانلو

۰۷ تیر ۹۶ ، ۱۵:۵۱ ۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان