زندگی برای عشق و عشق برای زندگی - دست نوشته

جدا ماندن از کسی که "دوستش دارم "
فرقی با مردن ندارد!
پس تا زنده ام خطر میکنم
تا لحظه ای را با عشق در کنارت باشم
بهایش هر چه میخواهد؛
باشد!

"حصار آسمان"

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق
 
قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید ،اگر باید عشق

ماه را می‌شود از حافظه آب گرفت؟!

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفت

اشتباه است مرا دورتر از این کردن !

لذتِ مرگ نگاهی‌ست به پایین بردن
بین روح و بدنت فاصله تعیین کردن

نقشه می‌ریخت مرا از تو جدا سازد اشک
نتوانست، بنا کرد به توهین کردن

بگذار قیامت بکنم چند دقیقه

بگذار قیامت بکنم چند دقیقه

با بغض نگاهت بکنم چند دقیقه

 

یک عمر به پای تو نشستم گله ای نیست

بگذار شکایت بکنم چند دقیقه

عشق رازیست به اندازه آغـــوش خـــــدا

مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرنی است در این مصر فراوانی نیست
 
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست

ﭘﺸﺖ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﮔﺮ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺷﺪه ﺍﺳﺖ

روﺯﮔﺎﺭﯾﺴﺖ ﺯلیخا ، ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺷﺪه ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﺯِ ﭼﺎه ﺁﻣﺪه ﺍﯼ ﯾﻮﺳﻒ ﮐﻨﻌﺎﻥ ﺷﺪه ﺍﺳﺖ

ﻋﺸﻖ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘَﺲِ ﭘﺴﺘﻮﺳﺖ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺳﻬﺮﺍﺏ
ﭘﺸﺖ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﮔﺮ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺷﺪه ﺍﺳﺖ