چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ، ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑﺮﺟﻬﺎﯼ ﺩﻭﻗﻠﻮ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ.
ﯾﮑﯽ از آنها ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺑﻮﺩ که آن روز ﺑﺎطرﯼ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
یک ﻧﻔﺮ دیگر ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﻮض ﮐﺮﺩﻥ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﺮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
کم دعا کن که مـرا از سر تو وا بکند
او خودش خواست تو را در دل من جا بکند
او که خوش داشت دلم را به تو بسپارد و بعد
بنشیند عقب و سیر، تماشا بکند!
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
دوستَت دارَم، غزلهایَم تمامَش مالِ تو
شعرهایم هرچه دارم، عیدیِ امسالِ تو
پُر شِکَر کُن قهوه ات را گرم و طولانی بنوش
دوست دارَم بختِ شیرین، عشق باشد، فالِ تو!
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۰
۰
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
پیچیده تر از بند نگاهت تله اى نیست
بگذار که صید تو شوم، مسئله اى نیست
وقتى دلمان ساکن یک منزل نور است
انگار میان من و تو فاصله اى نیست
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
شده تا نیمه ی شب در بزنی، وا نکنند؟
یا دری را شده با سر بزنی، وا نکنند؟!
پشت در، بید بلرزی و به جایی برسی
که تهِ فاجعه پرپر بزنی، وا نکنند؟!
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
ما آدمها
از لجی که داریم
هیچگاه
با خودمان آشتی نمیکنیم
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد
چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۰
۰
۰
حصار آسمان