اگر تو، روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته ای
و همه آن چه نداری کسی ست
آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آن چه ندارد
تویی!
نیمکت های دنیا را بد چیده اند
"زویا پیرزاد"
اگر تو، روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته ای
و همه آن چه نداری کسی ست
آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آن چه ندارد
تویی!
نیمکت های دنیا را بد چیده اند
"زویا پیرزاد"
بزن پلڪی به هم گاهی ببین من زندہ ام یا نه؟
شڪستی قاب چشمم را ببین جان ڪندہ ام یا نه؟
نشستہ روی این میز و عذابم را نمی بینی
تو را تا اوج این قصه خودم آوردہ ام یا نه؟
بہ این لبخند زیبای تو معصومانه می خندم
خبر داری تو از آہ پس از هر خندہ ام یا نه؟
قلم را دست می گیرم، خجالت می ڪشم از تو
تو می فهمی ڪه از عطر تنت آڪندہ ام یا نه؟
خودت را بردی و رفتی، من اما عاشقت ماندم
حسابم ڪن همین حالا ببین بازندہ ام یا نه؟
نگاهی ڪن به بالا و بگو در گوش من آیا
ڪسی می دید از بالا ڪه من هم بندہ ام یا نه؟
"حسین آهنے"
نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست
گوش کن "نبض دلم" زمزمه اش با تو یکیست
شب و روزت همه بیدار، ڪه آید شاید
ڪور شد دیده بر این ڪوره رَهِ شایدها!
شاید ای دل! ڪه مسیحا نفست آمد و رفت!
باختی هستیِ خود بر سَرِ می آیدها!
"حسین پناهی"
مهربانم یاد تو بر شعر من جان می دهد
درد من را چشم تو یکباره درمان می دهد
عشق من با هر حضور تو بهاری می شود
در رگم خون امیدی تازه جاری می شود
اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن
دل از اعماق دریای صدف های تهی بردار
همین جا در کویر خویش مروارید پیدا کن
بی تو
با قافله ی
غصه و غمها چه کنم؟؟
تار
و پودم تو بگو
با دل تنها چه کنم؟؟
"شهریار"