حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۷۲۳ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ب.ظ حصار آسمان
ما دیر رسیدیم به هم

ما دیر رسیدیم به هم

ما دیر رسیدیم به هم
خیلی دیر
آنقدر که پاهایم برای رسیدن به تو
می دود اما نمی رسد
دستانم
دل آشفتگی هایم را
در دل شب تاب می دهد
تا آرام گیرم

چشمانم
همیشه نگران احساس توست
و طفلک دلم
مدام غم دوست داشتنت را
به جان می خرد

نازنینم
کمی از مهرت را برای من نگه دار
من تمام جانم را
برایت کنار گذاشته ام

"سارا قبادی"
 شانه هایم گل داده اند

۱۶ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۴ ۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت

تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی

مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی

چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد
چه مسجدی چه کنشتی؟ چه طاعتی چه گناهی؟

مده به دست سپاه فراق ملک دلم را
به شکر آن که در اقلیم حسن بر همه شاهی

بدین صفت که ز هر سو کشیده‌ای صف مژگان
تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاهی

چگونه بر سر آتش سپندوار نسوزم
که شوق خال تو دارد مرا به حال تباهی

به غیر سینه صد چاک خویش در صف محشر
شهید عشق نخواهد نه شاهدی، نه گواهی

اگر صباح قیامت ببینی آن رخ و قامت
جمال حور نجویی، وصال سدره نخواهی

رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید
کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی

تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت
گهی به دانه اشکی، گهی به شعله آهی

فتاد تابش مهر مهی به جان فروغی
چنان که برق تجلی فتد به خرمن کاهی

"فروغی بسطامی"

  • پی نوشت:
    دست من گیر که این دست همانست که من
    سالها از غم هجران تو بر سر زده ام
۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
عاشقی را قابلیت لازم است

عاشقی را قابلیت لازم است

عشق بازی کار هر  شیاد  نیست
این شکار، دام هر صیاد نیست
 
عاشقی را قابلیت لازم است
طالب حق را حقیقت لازم است
  
عشق ، از معشوق اول سر زند
تا به عاشق ، جلوه دیگر کند
 
تا به حدی که برد هستی از او
سر زند صد شورش و مستی از او
 
شاهد این مدعی خواهی اگر
بر حسین و حالت او کن نظر
 
روز عاشورا در آن میدان عشق
کرد رو را جانب سلطان عشق
 
بارالها این سرم این پیکرم
این علمدار رشید، این اکبرم
 
این سکینه، این رقیه، این رباب
این عروس دست وپا خون در خضاب
 
این من و این ساربان، این شمر دون
این تن عریان میان خاک و خون
 
این من و این ذکر یارب یاربم
این من و این ناله های زینبم
 
پس خطاب آمد زحق کی شاه عشق
ای حسین یکه تاز راه عشق
 
گر تو بر من عاشقی ای محترم
پرده برکش من به تو عاشقترم
 
غم مخور که من خریدار توام
مشتری بر جنس بازار توام
 
هر چه بودت داده ای در راه ما
مرحبا صد مرحبا خودهم بیا
 
خود بیا که می کشم من ناز تو
عرش و فرشم جمله پا انداز تو
 
لیک خود تنها در بزم یار
خود بیا و اصغرت را هم بیار
 
خوش بود در بزم یاران بلبلی
خاصه در منقار اوبرگ گلی
 
خود تو بلبل ، گل؛ علی اصغرت
زودتر بشتاب سوی داورت
"ناصر الدین شاه قاجار"

  • باز نشر شده
۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
ای فرزند آدم ...

ای فرزند آدم ...

شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید
و سیم های گیتار را باز کنید
 ولی کدامیک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟

"جبران خلیل جبران"

  • پی نوشت: شما هرگز قادر به عرض اندام در برابر قدرت خدایتان نیستید. نیروی او نافذ و وسیع است و تمامی مخلوقاتش را در بر گرفته.
۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۷:۰۰ ۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
میان عاشق و معشــوق رمزی است

میان عاشق و معشــوق رمزی است

به مجنـــون گفت روزی ســـاربانی
چرا بیــــهوده در صحـــــرا دوانی ؟

اگر با لــیلی ات بودی ســــــر و کــار
من او را دیــدمش با دیگـــــری یار

سر و زلفش به دست دیــگران است
تو را بیهوده در صحرا دوان است

ز حرف ساربان مجـــنون فغــان کرد
جوابـــش ایـن ربـــــاعی را بیان کرد

درخت بی ثــــمر هــر کس نشــــــاند
دوای درد مجـــــــــــنون را بــدانـــد

میان عاشق و معشــوق رمزی است
چـــه دانـد آنــکه اشــــتر میچـــراند؟

بگفتــــا ســاربان : هان ای بد اخــــتر
گنـــــاهی از محبــــّــت نــیست بد تر

تو را  ایــــــزد به تــوبه امر فرمــود
برو از عــــشق لیــــلا توبه کن زود

چو بشنید این سخن مجنون فغان کرد
دو دســـت خـویش را بر آسمان کرد

بگـفـــــتا : تــــوبه کردم تـــوبه اُ ولا
ز هر چــیــزی به غیر از عشق لیـلا

۰۸ مهر ۹۵ ، ۲۲:۰۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
مهربان باشیم

مهربان باشیم

می شود از امشب
قانون تازه ای در زندگی بنا بگذاریم؟
همواره بکوشیم
که قدری بیشتر از نیاز
مهربان باشیم

"فرزاد فرحبخش"

۰۷ مهر ۹۵ ، ۲۲:۰۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ب.ظ حصار آسمان
صحبت از پژمردن یک برگ نیست

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
دست خون آلود را
در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن، مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست!
فرض کن، یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرُست
فرض کن، جنگل بیابان بود از روز نخست!
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت
مرگ عشق!
گفتگو از مرگ انسانیت است...

"فریدون مشیری"

۰۷ مهر ۹۵ ، ۲۱:۲۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان