قصّه ی عشق غم انگیز، نمی فهمیدیم!
وسعت حادثه را نیز نمی فهمیدیم

زرد بودیم همه عمر ، ولی تا گفتند:
علّتِ زردیِ پاییز؟ نمی فهمیدیم!

نه ، نشد غارت "یک دل" بکنیم ، انگاری
ما به اندازه ی چنگیز نمی فهمیدیم!

سالها دربدرِ درک حقیقت بودیم
"شمس" را گوشه ی "تبریز" نمی فهمیدیم

فرقِ بین هوس و عشق کمی مبهم بود
از دو چشم دغل و هیز نمی فهمیدیم!

ما مترسک شده بودیم وَ چیزی غیر از
اتّفاق ِ سرِ جالیز نمی فهمیدیم

"زندگی قصّه ی تلخیست" وَ مشکل این بود
قصّه ی تلخ و غم انگیز نمی فهمیدیم

"امید صباغ نو"