حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات» ثبت شده است

چهارشنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۱، ۰۷:۰۲ ق.ظ حصار آسمان
این چشم بسته ، بستر باران نمی شود

این چشم بسته ، بستر باران نمی شود

با اضطراب ، رفتنت آسان نمی شود
راحت برو نترس زمستان نمی شود

تا چشم بسته ام تو برو ، قول می دهم
این چشم بسته ، بستر باران نمی شود

طوری خراب گشته دل من که بیش از این
با صد هزار زلزله ویران نمی شود

این قلب خسته در تب انبوه خاطرات
بی تو حریف غربت تهران نمی شود

مهرت نشسته بر دل و تقویم عمر من
در ماه مهر مانده و آبان نمی شود

افتاده ام زچشم تو ، فهمیده بودمش
اشک به رخ چکیده که پنهان نمی شود

قلبم در عین حال که پایت نشسته است
از غصه ایستاده و درمان نمی شود


#نیما_سعیدی

۳۱ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۰۲ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۲۹ ب.ظ حصار آسمان
در تمام عمر با تو زیسته ام - دست نوشته

در تمام عمر با تو زیسته ام - دست نوشته

و یک حقیقت ساده و البته تلخی که شخصا به آن رسیده ام این است،
خاطراتی که ما از آدم ها داریم، بسیار بیشتر از حضور واقعی آنهاست در زندگی ما!
یک دیگ گذاشته ایم وسط و او را انداخته ایم درون دیگ
سپس هر چه با او در ارتباط بوده، هر احساسی که از ارتباط با او داشته ایم، هر ترانه و آهنگی که در حال دوست داشتن یا فراق او شنیده ایم، هر کوچه و پس کوچه و شهری که با یاد او در آنها قدم زده ایم را ریخته ایم درون این دیگ!
همین شده که میبینی تمام زندگیمان شده خاطرات او!
اندک اندک در می یابی که حتی به گذشته هایی که اصلا او را هم نمی شناختی راه پیدا کرده
به خاطرات کودکی ات!
انگار آن زمان ها که نشسته ای قایم موشک بازی کرده ای هم او آمده نشسته یک گوشه و تماشایت میکرده
آنقدر درگیرش بوده ای که نشسته ای فکر کرده ای... و فکر و فکر و فکر
هر خاطره و اتفاقی را با او معنا کرده ای
به گذشته هایت رفته ای و خاطراتت را دانه دانه تحریف کرده ای تا او با ارزش ترین فرد زندگی ات باشد
در کنار هر امضای معلم زیر هر املایت جستجویش کرده ای
با هر آبنبات و لواشک طعم او را به خورد خودت داده ای
اما اشتباه کرده ای!
او را در زمان ها و جاهایی راه داده ای که اصلا نبوده و نباید بوده باشد!
افتخاراتی را به او نسبت داده ای که کوچکترین نقشی در آنها نداشته
زمان گذشت تا بفهمم، نباید بگذارم هیچ کسی از حد خودش فراتر برود
او را فقط در جاهایی ثبت کنم که حضور داشته
فقط از احساساتی دم بزنم که از او دیده ام
او را در خاطراتی شریک کنم که تمام قد در آن حضور داشته
او اگر یک دوستت دارم گفته، من قیافه خوشبخت ترین آدم روی زمین را به خود نگیرم
و همه اتفاقات زندگی ام را به آن پیوند نزنم
از اولین بیستی که گرفتم تا ماجرای لیز خوردن و شکستن دستم
نه اینکه کار بدی باشد... نه!
عین عشق است...
اما این زمان، زمان مناسبی برای این کار نیست
من اینها را نمی دانستم...
و تو امروز برای من به اندازه ای آشنایی که گویا در تمام عمر با تو زیسته ام...


#حصار_آسمان

۰۶ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۲۹ ۱۶ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۲
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
آن قدر ترا نفس می کشم تا پیدایت کنم

آن قدر ترا نفس می کشم تا پیدایت کنم

تو را در کدام خاطره جا گذاشتم
در کدام کنج دلم پنهانت کردم
که پیدایت نمی کنم
حتی در این شب
که بی تابم
گیسوانت را نفس بکشم
بیا دوباره به همان خانه برگردیم
که چراغش را روشن گذاشتیم
و پنجره اش باز بود
رو به بهارنارنج همان اتاق
که تو را در آن شناختم
تا خودم را فراموش کنم
آن روزها
چقدر برای پرواز آسمان داشتیم.
آن قدر ترا نفس می کشم
تا پیدایت کنم
دست های تو هنوز
بوی لیموی تازه می دهد.

#نیلوفر_لاری_پور
از کتاب: بی من فروغ نخوان

۱۱ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
در من هنوز لبخندی هست

در من هنوز لبخندی هست

آلبومی قدیمی ام،
در زیرزمین خانه ای کلنگی
که واحدهایش را پیش فروش کرده اند.
در انتظار دستی جامانده در اعماقم
که آجرها نمی گذارند
خاطره ای فروریخته را ورق بزند
نجاتم بده!
در من
هنوز لبخندی هست
که می تواند چیزی یادت بیاورد
 
#لیلا_کردبچه

۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
هر زمان از عشق پرسیدند، گفتم آه، عشق

هر زمان از عشق پرسیدند، گفتم آه، عشق

هر که جز من بود از دیدارمان مأیوس بود
همتم را رود اگر می‌داشت اقیانوس بود
 
رد شدی از بین ما دیوانگان و مدتی‌ ست
بحثمان این است: آهو بود یا طاووس بود؟
 
خواب دیدم دستهایم خالی از گیسوی توست
خوب شد با عطر مویت پا شدم، کابوس بود
 
عطر گیسوی رهایی آمد و آزاد کرد
پادشاهی را که در زندان خود محبوس بود
 
هر زمان از عشق پرسیدند، گفتم آه، عشق...
خاطرات بی‌شماری پشت این افسوس بود
 
#سجاد_سامانی
از کتاب #ایما

۲۳ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
یه سری آدم ها هستن که نمیشه ازشون گذشت

یه سری آدم ها هستن که نمیشه ازشون گذشت

رفته وخودتم میدونی که امیدی نیست به برگشتنش...
همه میگن
"نمیفهمی ولت کرده... نمیفهمی دوست نداشت که رفت...؟"
اما تو می فهمی...
می فهمی رفته که با یکی دیگه بسازه دنیاشُ اما
دلت نمیاد بگذری از دوست داشتنش
معتادی به خواستنش
نبودنشُ حتی، با بودنِ احدی حاضر نیستی عوض کنی...
می فهمی که رفته، می فهمی که راهی برایِ برگشتش نیست اما
حیفت میاد خاطره هاشو دوربریزی
وابسته ای به خاطره هاش
خود آزار نیستی اما دلت نمیاد بگذری از این همه حـس، ازاین همه عشق
داغون میشی اما
شیرین میشه دهنت از یادآوریِ بوسه هاش و تند تر میتپه دلت از بعضی خاطره هاش....
بعضی نبودن ها هستن
که آدم نه که نتـونه
نمیخـواد که باورشون کنه
نمیخواد که قبول کنه تمومِ اون روزایِ قشنگ
دیگه تبدیل شدن به به مشت خاطـره...
یه سری دوست داشتنـا هستن
که آدم حیفش میاد بگذره از قشنگیشون
حیفش میاد کنارشون بذاره
یه سری آدم ها هستن که نمیشه ازشون گذشت
حتی اگه برن
حتی اگه نباشن

#فاطمه_صابری_نیا

۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
دفتر شاعر برای او مزار کوچکی ست...

دفتر شاعر برای او مزار کوچکی ست...

رفتن ما اتفاق ناگوار کوچکی ست
بازمی گردیم روزی، روزگار کوچکی ست

می گذاری گاه دور از تو جهان را حس کنم
لطف یا قهر است این؟! دورم حصار کوچکی ست

با مرور دوستی هایم به من اثبات شد
هر که جز تو دوستم شد، دوستدار کوچکی ست

در تو من دنبال چیزی ماورای شهرتم
شاعرت بودن برایم افتخار کوچکی ست

من برای عشق می میرم، برای شعر نه!
دفتر شاعر برای او مزار کوچکی ست...

چون "عطارد" گرد تو بیش از همه چرخیده ام
سوختم، شکر خدا عشقت مدار کوچکی ست

بارها از پیش رویت رد شدم صیاد پیر
می پسندیدی نمی گفتی شکار کوچکی ست

بعد ساعت ها نگاه و ذوق و ترس و شرم و شک
انتظار یک تبسم، انتظار کوچکی ست

با دعا شاید به دست آوردمت؛ چون با دعا
دستکاری کردن تقدیر کار کوچکی ست

#کاظم_بهمنی

۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۰:۰۰ ۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان