تو بگو با دل دیوانه و مجنون چه کنم؟
با غم دوری آن چهره مفتون چه کنم؟

ره تدبیر گشایی تو به حکمت بر من
منِ جادو شده با چشم پر افسون چه کنم؟

حذرم می دهی از باده و از جام شراب
بی می و باده بگو با دل پر خون چه کنم؟

صبر بر من تو طلب می کنی از جانب حق
من به گریانی این چشم چو جیحون چه کنم؟

می کنی توصیه تو بهر دلم خنده ولی
لب خندان به کنار دل محزون چه کنم؟

جان زرین پریشان شده از فرقت یار
با همه درد هر روزه افزون چه کنم؟

  • پی نوشت: اگر از میان دوستان، کسی اسم شاعر این شعر رو میدونه، لطفا اطلاع بده. ممنون میشم.